Wp Header Logo 942.png

استودیوی Dontnod راه خود را از سری Life is Strange جدا کرد و وظیفه ساخت ادامه ماجراهای مکس کالفیلد (Max Caulfield) به تیم Deck Nine سپرده شد. اما آیا این استودیو که تجربه ساخت Life Is Strange: Before the Storm را دارد، توانسته انتظارات مخاطبین نسخه اول را برآورده کند؟ برای پاسخ به این سوال، می‌خواهیم Life is Strange: Double Exposure را از تمامی جهات مورد بررسی قرار دهیم.

بازی Life is Strange: Double Exposure توسط فروشگاه CDKeyShare برای بررسی در اختیار گیمفا قرار گرفت

اگر با شخصیت مکس و نسخه اول Life Is Strange آشنا باشید، می‌دانید که عکاسی و دوربین، رکن اساسی داستان این شخصیت را شکل می‌دهند و انتخاب نام Double Exposure که یکی از تکنیک‌های عکاسی است، هوشمندانه به نظر می‌رسد، زیرا نه تنها این تکنیک در خود بازی کاربرد دارد، بلکه می‌تواند طعنه‌ای به جهان دوگانه بازی باشد.

life is strange double exposure

داستان بازی در ۵ فصل گنجانده شده و ۱۰ سال پس از نسخه اول قرار دارد. بازی از جایی روایت می‌شود که مکس زندگی جدیدی را در دانشگاه کالدون آغاز کرده و حالا بعد از اتفاقاتی که در Arcadia Bay پشت سر گذاشته، دوستان جدیدی به زندگی او اضافه شده‌اند و دیگر خبری از قدرت سفر به زمان گذشته نیست. اما مثل این که سرنوشت مکس به اتفاقات عجیبی گره خورده و این دفعه با مرگ دوست نزدیکش، یعنی سافی (Safi)، روبه‌رو می‌شود. به نظر می‌رسد که سافی به قتل رسیده و در مسیر حل معمای قتل او، مکس یک قدرت ماوراء طبیعی جدید پیدا می‌کند؛ قدرتی که به او اجازه می‌دهد تا در بین دو دنیای موازی جابه‌جا شود. در دنیای دیگر، سافی زنده است و داستان از همین نقطه پیچیده می‌شود.

در نظر داشته باشید به دلیل رفرنس‌هایی که به داستان شماره اول داریم، توصیه می‌کنم حتماً قبل از شروع Life is Strange: Double Exposure، داستان نسخه پیشین را به اتمام برسانید. در Double Exposure خبری از به کارگیری فایل سیو بازی قبلی نیست و شما با انتخاب‌هایی که در اوایل بازی انجام می‌دهید، به نوعی نشان خواهید داد که چه پایان و سرنوشتی در نسخه اول برای مکس و کلویی رقم زدید. اما مشکلات داستان‌گویی بازی از همین ارجاعات به نسخه پیشین شروع می‌شود. متاسفانه می‌بینیم کلویی تنها یک خاطره برای مکس شده و هیچ تاثیر به‌سزایی در زندگی فعلی او ندارد و حتی فلش‌بک‌هایی که از گذشته می‌بینیم به اتفاقات مابین این دو نسخه اشاره ندارد. چیزی که قطعاً طرفداران نسخه اول از جمله خود من تا قبل از تیتراژ پایانی منتظر آن بودیم.

life is strange double exposure

نویسندگان با استفاده از این فلش‌بک‌ها قطعاً می‌توانستند بار احساسی بازی را بیشتر کنند و طرفداران را هم راضی نگه دارند. اگر بخواهم بدون اسپویل، به این قضیه بیشتر بپردازم، باید بگویم که مکس در Double Exposure، همان مکسی نبود که در نسخه اول، خودش را برای نجات کلویی به آب و آتش می‌زد. بنابراین با دهن‌کجی به رابطه این دو، این احساس به منِ مخاطب القا می‌شود که در بازی قبلی تلاش بیهوده‌ای داشتم. چرا که در هر صورت در Double Exposure مکس زندگی قبلی خود را پشت سر گذاشته و خبری از کلویی نیست. البته که اتفاقات پیشین روی مکس تاثیر داشتند اما می‌خواستم بعد از داستان نسخه اول، چیزی بیشتر از چند عکس از مکس و کلویی ببینم.

احتمالاً می‌دانید که چرا تا این حد به داستان بازی می‌پردازیم؛ زیرا داستان و روایت آن به همراه شخصیت‌هایش، شالوده این سبک بازی‌ها هستند و وقتی به تجربه Life is Strange می‌نشینیم، انتظار یک گیمپلی هیجان‌انگیز را نداریم. می‌خواهیم یک تجربه حدود ۱۲ ساعته با روایتی ارزشمند داشته باشیم که تا پایان ما را به دنبال خود بکشد و بعد از اتمام حس کنیم که در دنیای بازی زندگی کرده‌ایم. اما داستان و پایان‌بندی Double Exposure تبدیل به پاشنه آشیل آن شده‌اند.

life is strange double exposure
Max Caulfield یا Mavis Dracula؟! مسئله این است.

هر چند که داستان در شروع بازی کمی بی‌جان به نظر می‌رسد اما رفته رفته انرژی می‌گیرد و تا انتهای چپتر سوم، در پایان هر قسمت با طرح سوالات هیجان‌انگیز، به خوبی مخاطب را جذب خود می‌کند؛ طوری که برای شروع هر چپتر بیشتر و بیشتر هیجان خواهید داشت. اما از شروع چپتر ۴، به نظر می‌رسد که روایت بازی دچار آشفتگی شده است. بازی هدف اولیه خود را رها می‌کند و روایت را در یک مسیر سردرگم قرار می‌دهد. تا پایان چپتر سوم، سیر تقریباً صعودی شخصیت‌ها را مشاهده می‌کردیم که چگونه هر کدام از آن‌ها لایه‌های درونی خود را بروز می‌دهند.

اما با چپتر ۵ کاملاً این موضوع را دیدم که نویسندگی بازی با عجله انجام شده و انگار که وقت کافی برای پرداختن به هرکدام از شخصیت‌ها را نداشتند. در پایان با عده‌ای از کاراکترها روبه‌رو هستیم که هدف وجود بیشترشان برایمان معلوم نیست، نمی‌توانیم بگوییم چه ضرورتی برای حضور هرکدام از آن‌ها وجود دارد، چرا که کل شخصیت‌پردازی آن‌ها به چند دیالوگ سطحی در چپتر پایانی محدود می‌شود. داستان‌های جانبی را هم اگر در کنار داستان اصلی دنبال کنید، چیز جالبی دستگیرتان نمی‌شود و حتی فعالیت‌های جانبی هیجان‌انگیزی هم در محیط به چشم نمی‌خورد.

life is strange double exposure

مشکلی که اکثر بازی‌های تعاملی و حتی نقش‌آفرینی با آن دست و پنجه نرم می‌کنند، در Double Exposure هم دیده می‌شود. اثر پروانه‌ای و تاثیرگذاری انتخاب‌های بازیکن روی پایان‌بندی داستان، متاسفانه حتی در سطح نسخه اول هم نیست و هنگامی که انتهای داستان بازی تنها به انتخاب‌های آخر محدود می‌شود، ناخوداگاه متوجه می‌شویم تمام آن انتخاب‌هایی که بازی از ابتدا به ما القا می‌کرد که عواقب خواهند داشت، اکثراً باد هوا بودند.

یکی از المان‌هایی که سازندگان برای پرداخت بیشتر شخصیت‌ها تدارک دیده‌اند، شبکه اجتماعی داخل موبایل مکس است. با استفاده از این برنامه می‌توانیم عکس‌های مخصوصی که از محیط و اشخاص می‌گیریم را در آنجا بارگذاری کنیم. همچنین امکان خواندن نظرات و پست‌های سایر شخصیت‌ها هم وجود دارد که در نگاه اول جالب به نظر می‌رسد اما چیزی نیست که بخواهیم با شور و اشتیاق، بازی را برای گذراندن وقت در آن متوقف کنیم.

life is strange double exposure

مشکل با منطق روایت داستان از جایی شروع می‌شود که برخی اتفاقات و پیچش‌های داستانی حتی با در نظر گرفتن منطق جهان بازی هم با عقل جور در نمی‌آیند. به جای آن که بازی بخواهد یک موضوع را به آرامی درون ذهن مخاطب شکل دهد کند، از اصل غافل‌گیری کمک می‌گیرد و اینجاست که سردرگمی روایی هم شروع می‌شود. در واقع، اکثر اتفاقاتی که نقاط عطف داستان هستند و تاثیرات به‌سزایی روی سرنوشت شخصیت‌ها دارند، طوری به نظر می‌رسند که راه فرار نویسندگان برای رسیدن به هدف غایی آن‌ها بوده است.

در کنار حفره‌های داستانی و سوال‌های بی‌جوابی که باقی ماندند، الهام‌گیری حوادث پایان بازی از نسخه اول، به نظر می‌رسد که سو استفاده از حس نوستالژی طرفداران باشد و به شخصه اگر اتفاقات متفاوت‌تری را می‌دیدم، می‌توانستم با دید مثبت‌تری به پایان‌بندی بازی نگاه کنم.

life is strange double exposure

در مقابل تمامی ایراداتی که به نحوه روایت و شخصیت‌پردازی وارد است، صداگذاری کاراکترها به خوبی انجام شده و حس و حال خوبی را انتقال می‌دهد. همچنین خوشبختانه چندان مشکلی در هماهنگی صدا و حرکت لب‌ها دیده نمی‌شود و احساسات صورت شخصیت‌ها هم با توجه به سبک گرافیکی بازی، به خوبی کار شده. انتخاب موزیک‌هایی که در صحنه‌های مختلف بازی پخش می‌شوند، به بهترین شکل ممکن انجام شده و به جرات می‌توانم بگویم اکثر موسیقی‌های بازی به پلی‌لیستم اضافه شدند.

در برخورد اول با Double Exposure و پیش از آن که داستان بتواند خودی نشان دهد، پیشرفت گرافیکی بازی و به نوعی تغییر سبک هنری دیده می‌شود. نورپردازی و طراحی محیط، چه محیط‌های داخلی و چه محیط بیرونی دانشگاه و طبیعت به خوبی انجام شده و منظره‌های زیبایی برای گرفتن اسکرین‌شات‌های مختلف وجود دارند.

life is strange double exposure

بازی روی کنسول‌ها از دو حالت گرافیکی Performance و Quality پشتیبانی می‌کند و با وجود این که بازی گیمپلی سریعی ندارد اما همچنان ترجیح می‌دهم که مود ۶۰ فریم را برای روان شدن تجربه انتخاب کنم. اگر دیر لود شدن بافت‌ها و افت فریم جزئی در برخی صحنه‌ها را فاکتور بگیریم، مشکل فنی خاصی در نسخه پلی استیشن ۵ بازی دیده نمی‌شود که تجربه بازی را خدشه‌دار کند.

اولین بار نیست که در یک بازی توانایی سوییچ بین دو دنیای موازی مختلف وجود دارد و طبیعتاً با گیمپلی و پازل‌هایی که این سبک از بازی‌ها ارائه می‌دهند آشنایی داریم. این زمینه داستانی، پتانسیل بالایی برای ایجاد پازل‌های جذاب فراهم می‌کند اما Double Exposure به جز دو یا سه موقعیت، استفاده آنچنانی از این موضوع ندارد.

life is strange double exposure

برای مثال می‌خواهم به یکی از پازل‌های غیرمنطقی بازی اشاره کنم. در جایی شما برای بالا رفتن نیاز به یک نردبان کوچک دارید، آن هم در یک کافه که پر از چهارپایه‌های مختلف از همان سایز دیده می‌شود. بنابراین مکس تصمیم می‌گیرد از دنیای موازی، نردبان تاشو را به دنیای اصلی خود بیاورد تا بتواند از آن بالا برود. در کل این پروسه به این فکر بودم که چه لزومی به این کار بود؟ و آیا این کل خلاقیت تیم طراحی مراحل برای استفاده از پتانسیل دو دنیای موازی است؟ اگرچه همانطور که پیش‌تر هم اشاره کردم استفاده‌های خلاقانه‌ای هم از این موضوع صورت می‌گیرد اما جمع آن‌ها به اندازه انگشتان یک دست هم نمی‌شود.

علاوه بر این، قدرت دیگری هم که مکس پیدا می‌کند، جایگزین کردن دو جسم بین دو دنیاست که وقتی در بازی معرفی می‌شود، تصور می‌کنیم که المان جدیدی به گیمپلی اضافه خواهد شد اما حضور آن تنها در کات‌سین‌های بازی دیده می‌شود.

صورت مکس در این نسخه ممکن است تفاوت زیادی با مکس جوان‌تر داشته باشد، اما هنگامی که عکس هر دو را در کنار هم بگذارید، متوجه خواهید شد که تیم سازنده کار خود را برای به تصویر کشیدن مکس ۲۸ ساله به خوبی انجام داده است. در ابتدای هر چپتر نیز می‌توانید لباس‌های مکس را هم از بین یک سری گزینه انتخاب کنید که زیاد نیستند اما به نظرم لزومی هم نداشت که تنوعی بیشتر از این داشته باشد.

این بازی روی پلی استیشن ۵ تجربه و بررسی شده است

نقد و بررسی بازی Life is Strange: Double Exposure - گیمفا

source

einiat.ir

توسط einiat.ir

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *