این که Death of the Outsider پایینترین نقطه را برای فرنچایز دیسانرد ترسیم میکند، به هیچ عنوان تاسفبرانگیزترین موضوع در رابطه با آن نیست؛ اسفناک آن است که به خاطر این اثر، پتانسیلهای فراوانی از دست رفته و شخصیتهای محبوبی منهدم میشوند. من اینجا هستم تا بگویم هم محض پاسبانی از میراث دیسانرد و هم برای محیا کردن زمینه شکوفایی آن در آینده، Death of the Outsider نمیبایست وجود داشته باشد.
مشکلات جدی اسپینآف دیسانرد، بدون هیچ شکی ریشه در فاز پیشتولید آن دارند؛ دورهای از توسعه که مدیران، برنامهریزان، نویسندگان و کارگردان پروژه نتوانستند میان مقیاس آن و داستانی که برای ارائه در نظر دارند، نوعی هماهنگی ایجاد کنند. نتیجه اما درس عبرتی است برای آن که پیشتولید را جدی بگیریم.
قالب کوچک

در نگاهی کلی، Death of the Outsider یک بازی بسیار عجیب و پایین رتبه نسبت به پیشینیان خود است؛ یک تجربه درجه دو از دیسانرد! «پیشروی» (Progression) که به دلیل هویت آزاد و رهای سری در فتح مراحل از همان ابتدا برای دیسانرد اِلِمانی به شدت معنادار و مهم به حساب میآمد، به دلیل عدم وجود نبوغ و پشتکارِِ سازندگان در به کار بستن آن در یک بازی جمعوجور و کوتاهتر، حالا کاملاً حذف شده است. بازی در کل شامل ۵ ماموریت میشود و شما از دومین ماموریت تمام قابلیتهای خود را به صورت یکجا دریافت میکنید؛ نه سناریوی انتخاب به وجود میآید و نه قرار است مهارتی را آپگرید کنید و به دنبال این سادهسازی، اکتشافی حقیقی در بازی شکل نمیگیرد و مقداری از پتانسیل نقشهها از بین میرود.
در ادامه اما گام بلندتری در جهت اشتباه برداشته میشود: بازگشت محوریترین و پیچیدهترین شخصیت سری دیسانرد، یعنی The Outsider و قرار دادن او در مرکز داستانی که قرار است طی ۵ ماموریت به اتمام برسد! نتیجه غیرقابل پیشبینی نیست؛ The Outsider که طی جریانات دیسانرد ۲ به طور واضح افت در شخصیتپردازی را تجربه کرده بود، حالا به طور کامل منهدم میشود و شخصیت Daud را نیز به همراه خود پایین میکشد.
The Outsider که در بازی اول خداگونه، بیتفاوت، پر رمز و راز و پرابهت به تصویر کشیده شده بود و سپس در بازی دوم با تغییر صداپیشه و سوق یافتن خط داستانی به سمت تروپهای روایی مرتبط با کالتها، ضعیف و در تضاد با کاراکتری خنثی مطرح شد، حالا طی اسپینآف و ادامه داستان، در اسارت فرقه دیده میشود. آنچه در داستان اتفاق میافتد، اولاً رضایتبخش و دوماً کافی نیست، چرا که به طور کامل آنچه بر The Outsider گذشت را شامل نمیشود. داستانی بزرگ که به واسطه قالب کوچک بازی هدر رفت و حالا دیگر فرصتی برای تغییر و پرداخت به جزئیات وجود ندارد: مرگ The Outsider!
با Daud چه کردی؟!

افت شخصیتپردازی در Daud اما فاحشتر و ناراحتکنندهتر است، چرا که ما به تدریج با تضعیف شخصیت The Outsider همراه بودیم و به نوعی انتظار یک نتیجه بدتر را داشتیم، اما Daud طی این مدت در غیبتی کامل به سر میبرد و بازگشت او در Death of the Outsider ناگهانی و کاملاً اجباری است و هدف آن چیزی جز برانگیختن احساسات طرفداران نیست. از سوی دیگر، این همان Daud که در بستههای الحاقی دیسانرد ۱ با او همراه بودیم نیست؛ نه دیالوگهایی که بر زبان میآورد یادآور آن Daud است که میشناختیم و نه باورهایی که دارد با آن شخصیت هماهنگ است. Daud که در Knife of the Dunwall و The Brigmore Witches اشتباهات را به طور تمام و کمال میپذیرفت و در هسته اصلی شخصیت خود، مردی خشن، حرفهای و سرد، اما مسئولیتپذیر بود، حالا بدون هیچ توضیح یا بهانهای، به شخصیتی تبدیل شده که اشتباهاتش را نمیپذیرد و در کهنسالی، به دنبال اهرمی است تا هدف پوچش را محقق کند.
ما میدانیم Daud از Corvo خبر دارد و از آنجایی که تصمیمات و پایان خوب Canon بازی هستند، میداند او از قدرتهای The Outsider در مسیر درست استفاده کرده است. بنابراین، این قدرت نیست که لزوماً شر و فساد را نازل میکند، بلکه افکار و درونیات یک انسان است که مسیر را رقم میزند.
قدرت و جاه و مقام امیال و خواستههای واقعی انسانها را برملا میکنند.
آنچه از بازی گرفتی، مهم بود
چهار اصل مهم، هویت سری دیسانرد را تشکیل میدهند:
- آزادی عمل در پیشروی به شکلی ایمرسیو
- کارگردانی هنری منحصر به فرد
- سیستم Chaos
- شخصیتها
کارگردانی هنری منحصر به فرد، تنها اِلِمان کلیدی سری بوده که از نسخه ابتدایی تا Death of the Outsider به شکلی پایدار همیشه حضوری قوی داشته و حتی میتوان گفت با گذر زمان و بهرهگیری از پیشرفتهای تکنیکال، بهتر از قبل شده است. اما سیستم Chaos نسخه اول روندی نزولی را طی کرد؛ در بازی دوم بیشتر جنبه ۰ و ۱ به خود گرفت و برخلاف وعده استودیوی آرکین، جزئیات کمتری را پردازش میکرد. در Death of the Outsider سیستم Chaos به کُلی حذف شد و آزادی عمل بخشی از خود را به دلیل عدم وجود پیشروی و تصمیمگیری میان مهارتها از دست داد. اگرچه همچنان مسیرهای متعددی برای حصول به اهداف وجود دارد، اما طی کردن این مسیرها دیگر با مهارتهایی که انتخابشان کردهاید گره نمیخورد و اِلِمان «چیدن استراتژی» یا «بازی کردن به شکل دلخواه» وجود ندارد که بخش مهمی از آزادی عمل را به طور مطلق از میان بر میدارد.
کوچک بودن Death of the Outsiders چیزی نیست که از چشمان ما پنهان بماند یا چالش توسعهدهنده به خاطر مدت زمان کوتاه گیمپلی را نبینیم، اما آنچه از بازی گرفته میشود تا همه چیز بیدردسر و محصول نهایی سَبُکتر باشد، برایش بیشک مهم است و هویت آن را تشکیل میدهد. اگر یک اسپینآف کوچک در سبک مشابه میسازید، باید به هویت آن احترام بگذارید و خود را به چالش بکشید.
موفقیت از یاد رفته

در اولین برخورد با Death of the Outsider، ناخودآگاه به ذهن خواهد رسید که این اسپینآف مستقل، به عنوان یک DLC برای دیسانرد ۲ کار خود را آغاز کرده و سپس اهداف بزرگتر و بزرگتر شدهاند، تا جایی که دیگر ارائه بازی در قالب یک محتوای اضافه بر سازمان منطقی نبوده است و از سمتی، پروژه گستردگی و تکامل لازم را پیدا نکرده تا بتواند یک نسخه اصلی جدید باشد. در نتیجه، مقیاس خاص Death of the Outsider باعث میشود تا نیازمند توجه، نبوغ و پشتکار بیشتر باشد، چیزی که با توجه به محصول نهایی، سازندگان عاری از آن بودند. این نبوغ و پشتکار نیاز بود تا پیشروی معنادار و هویتسازِ سری، به صورت فشردهتر و کاراتر اعمال شود و از سوی دیگر، داستان به نحوی بازنویسی و طراحی شود که در جهت گسترش و توضیح هر چه بیشتر Lore (پسزمینههای روایی) قدم بردارد نه آن که بخواهد بدون در چنته داشتن وقت کافی، خط اصلی داستان سری را پیش ببرد و در عین حال به یکی از شخصیتهای کلیدی آن نیز بپردازد.
شاید Death of the Outsider به واسطه مقیاس خود در نگاه اول بدون چاره و درمانده به نظر برسد، اما در حقیقت سازندگان مقصر هستند و نتوانستهاند مسیر مناسب برای حفظ هویت سری در Death of the Outsider را پیدا کنند و مبرهن است که به سمت راهحلهای دمدستی مثل ارائه یکجای مهارتها، حذف سیستم Chaos و سادهسازی گیمپلی سوق پیدا کردهاند.

سوال مخاطب مقاله باید این باشد که چگونه اسپینآفی کوچک بسازیم، اما پیشروی معنادار را حفظ کرده و داستانی مناسب روایت کنیم؟ برای دستیابی به پاسخ، نیاز به طی کردن مسیری طولانی و پر پیچ و خم نیست. دو گسترشدهنده The Knife of Dunwall و The Brigmore Witches بازی اول، بهترین نمونهها برای ارائه یک محتوای کوچک در قالب DLC هستند؛ جایی که سازندگان نه هویت بازی خود را پایمال کردند و نه سراغ میانبرهای دمدستی رفتند.
در وهله اول، این دو DLC با وجود این که داستان شخصیت دیگری را روایت میکنند و روی هم رفته مدت زمان گیمپلی مشابهای با Death of the Outsider دارند، اما شامل یک سیستم پیشروی معنادار میشوند و از قواعد هویتساز بازیهای اصلی سری سرپیچی نمیکنند. شما درست به مانند بازیهای اصلی سری Runeها را جمعآوری میکنید تا مهارتهای خود را باز و آنها را آپگرید کنید. تیم سازنده با تصمیمات هوشمندانه و جمع و جور کردن سیستم پیشروی و مهارتها (نه حذفشان)، به هویت و مبانی سری وفادار باقی مانده و در عین حال، یک پیشروی حساب شده ارائه داده است. در صورتی که Death of the Outsider با حذف کل این سیستم، پیشِ پا افتادهترین و آسانترین اما در عین حال بدترین راه حل ممکن را برای خود بر میگزیند.
در وهله دوم، دو بستهالحاقی دیسانرد ۱ داستانی مناسب و مقیاسی معقولانه را برای خود طراحی و روایت کردند. شخصیت اصلی دقیقاً به اندازه یک اسپین آف نیاز به پردازش دارد و شرور کاملاً جدیدی که معرفی میشود، دست نویسندگان را باز میگذارد تا هر چقدر خواستند از آن استفاده کنند.
آیا نزول آرکین حقیقت دارد؟
حتی اگر نتوان به طور قطعی به این سوال پاسخ مثبت داد، دستکم میتوان گفت دو شعبه آستین و لیون آرکین در طول این سالها ضد و نقیض عمل کردهاند. اعتقاد راسخ من بر این است که بستهالحاقی The Knife of Dunwall اوج استودیوی آرکین بود که در عین برطرفسازی نارساییها و مشکلات بازی اول، به بهترین شکل ممکن قادر بود یک تجربه دیسانرد جمع و جور ارائه دهد که وظیفه خطیری است. بعد از محتویات اضافه دیسانرد ۱، آرکین همچنان دستپخت خوشمزهای دارد، اما بعید میدانم آن اولین غذای افسانهای با مخلفاتش دیگر تکرار شده باشد.
source