به گزارش شهرآرانیوز؛ پلان، به ظاهر ساده شروع میشود: چند نفر با کلاههای ایمنی روی یک بالابر از یک فضای کاملا تاریک رد میشوند، صدای بالابر توی ذوق میزند و مردانِ ضدنور در یک قاب ساده شمایلی از قهرمان پیدا میکنند. صدایی میگوید: چراغاتونو خاموش کنید؛ و «وحشی» با یک فونت وحشی قرمز رنگ روی پس زمینهای سیاه ظاهر میشود.
سریال «وحشی» به کارگردانی هومن سیدی این روزها یکی از پرطرفدارترین و بدون شک بهترین سریالهای نمایش خانگی است، که در حداقل کار ممکن، به شعور مخاطب در مباحث تکنیکی سینما احترام میگذارد. بازیهای تمیز، میزانسنهای فکرشده، نورپردازی قابل تامل و موسیقی حرفهایاش در میان حجم عظیم سریالهای سطحی این روزها نفس عمیق خوشآیندی است.
هومن سیدی کارنامه قابل اعتنایی در سینما دارد: از فیلم کوتاه «تمام وسایل شخصی من جابجا شده» که فیلمنامه بسیار جذابی از بهرام توکلی داشت تا فیلم متفاوت و بحثبرانگیز «جنگ جهانی سوم»، و همین سریال اخیرش «وحشی» که به جرات میتوان گفت قویترین اثر هومن سیدی است؛ چه به لحاظ پختگی و چه از باب شخصیتپردازی و نوع روایت.
آثار پیشین هومن سیدی، چه در سینما و چه در حوزه نمایش خانگی، از منظر فرمی و شخصیتپردازی ارجاعات بسیاری به سینمای روز دنیا و فیلمهای مطرحاش داشتهاند: از زاویه و حرکت دوربین بگیرید تا نوع شخصیتپردازی که با برداشتهایی آشکار از سینمای دنیا و بهخصوص هالیوود شکل گرفتهاند. به یاد بیاورید نمای چرخشی بلند قسمت اول سریال «قورباغه» حول شخصیتها را، که بیشک نمای معروف فیلم «شوالیه تاریکی» کریستوفر نولان را به یاد میآورد و یا سکانسهای پایانی «جنگ جهانی سوم» که سعی میکند گاسپارنوئهای باشند، و مثالهای بسیار دیگری.
علاقه سیدی به سینمای دنیا و بهروزبودناش بسیار قابل تحسین است و حتی کپی به مثابه برداشت از جذابیتهای سینمایی مشهور هم محل اعتراض نیست، که اتفاقا مثال بزرگش کوئینتن تارانتیو است که در برداشت و پرداخت دوباره بینظیر است. البته که سینمای او الگویی است در سینمای پسامدرن دنیا که از منظر فرمی و ژانری یک سبک جدید را معرفی میکند. هومن سیدی هم در انتخاب مسیر و ژانر بسیار درست عمل میکند، اما در پرداخت نهایی و بومیسازیاش – بهخصوص در آثار پیش از «وحشی» – به طور صد در صد موفق عمل نکرده و همین امر باعث شده که «وحشی» هم با پیشزمینهای از تمامی آثار قبلی سیدی دیده شود؛ پیشزمینهای که با ضعفهایش، مخاطب را در باور به اینکه «وحشی» یک اثر متفاوت و بسیار پختهتر است دچار شک میکند. این تفکر از نقدهای جسته و گریخته اولیه سریال کاملا قابل دریافت است:
– قسمت اول بسیار خوب است ولی باید منتظر باقی داستان بود.
– سیدی همیشه خوب شروع میکند ولی در ادامه خرابش میکند.
– «وحشی» شروع خوبی دارد ولی امیدی به آیندهاش نیست؛ و جملاتی اینچنینی. اما «وحشی» با یک شروع قوی و جسور در تمامی جوانب متفاوت عمل کرده است. تمامی میزانسنهای حسابشده و دقیقاش در خدمت قصهاند و به زبان سادهتر ادایی در کار نیست. قابها و حضور شخصیتها و رفتارشان در روایت کاملا معقول و منطقی به نظر میرسد.
پاد-ادیپ
داوود اشرف با بازی جواد عزتی، شخصیتی است که در آغاز به سمت یک تراژدی کلاسیک حرکت میکند؛ یک قهرمانِ مردمی که سعی میکند «آدم خوبی» به نظر برسد، اما در عمل این خوب بودن بیشتر بهمعنای حفظ تعادل و جلب رضایت دیگران است تا ایستادگی اخلاقی. در روانشناسی این ویژگی در دسته افراد وابسته (dependent) قرار میگیرد که از تعارض و درگیری میهراسند و ترجیح میدهند با قدرت کنار بیایند تا امنیت ذهنی خود را حفظ کنند. او کمک میکند، اما تا جایی که با تصویر ذهنی خودش از آدم خوب بودن تداخل نکند. وقتی بچهها را سوار میکند، حس «نجاتبخشی» به او دست میدهد، اما بلافاصله با گفتن «نباید سوار ماشین غریبه بشید»، خودش را از هر گونه پیامد احتمالی تبرئه میکند. این تناقض به مفهوم dissonance cognitive یا ناسازگاری شناختی اشاره دارد: او همزمان هم میخواهد کمک کند و هم نمیخواهد مسئولیت پیامدها را بپذیرد.
در تراژدی کلاسیک، فاجعه نه بهخاطر «نیروهای شرور بیرونی» بلکه به خاطر ویژگیهای خود شخصیت اتفاق میافتد. او شخصیتی دارد که نمیتواند تصمیم قاطع بگیرد، میخواهد هم «آدم خوبی» باشد، هم از قدرت فاصله نگیرد و هم مسئولیت نپذیرد. این ویژگیها نه بدطینتی، بلکه ضعف انسانیاند، اما همینها او را به سمت نقش مستقیم در یک فاجعه سوق میدهند.
این همان چیزی است که ارسطو آن را هامارتیا (خطای تراژیک) مینامد. تراژدی، بنا به تعریف ارسطو، باعث ایجاد «ترحم و ترس» در تماشاگر میشود و سپس او را دچار پالایش احساسی میکند. داوود اشرف به مثابه یک «اوِدیپ مدرن» است که به شکل ناخواسته باعث فاجعه میشود. شخصیت از یک تراژدی کلاسیک به یک تراژدی مدرن تیرهتر و پیچیدهتر تبدیل میشود؛ جاییکه نهتنها آگاهی دردناک وجود ندارد، بلکه شخصیت برای حفظ تصویر خودش، وارد چرخه دروغ و انکار میشود. این انتخابِ شخصیت، ما را از اودیپِ سوفوکل به قلمروی اودیپ در جهان فرانتس کافکا، داستایوفسکی یا حتی سریالهای مدرنی مثل «وایر» یا «بریکینگ بد» میبرد.
در تراژدی کلاسیک، آگاهی دیرهنگام باعث «کاتارسیس» میشود، اما اشرف هیچوقت به آگاهی اخلاقی نمیرسد و، بهجای پالایش، در یک اضطراب ابدی باقی میماند. این دقیقا همان اتفاقی است که در تراژدیهای مدرن مثل آثار هارولد پینتر یا تنسی ویلیامز میافتد.
شخصیت سریال «وحشی» همانطور که از عنوان اثر هم پیداست، در روند هبوطاش تبدیل به یک وحشی ساختارشکن میشود؛ شخصیتی که به جای عبور از آگاهی و پشیمانی، آن را رد میکند؛ و این شخصیتپردازی در روند گناهان داوود اشرف و حتی قصه عاشقانه اش با وکیل – با بازی نگار جواهریان – کاملا باورپذیر ودرست است. حتی رفتارهای مهجورانهاش در زندان هم کاملا در راستای همین الگوی شخصیتی پیش میرود. کدهای کاشته شده در فیلمنامه از گلدرشتبودن فاصله گرفتهاند و به سادگی در برداشتها کمک میکنند. ماجرای دستمال خونی و درِ خراب ماشین را به یاد بیاورید.
لذت سینما
چفت و بست درست فیلمنامه، پرهیز از درشتگویی و اداهای سانتیمانتال، سریال را به یک درام خوشساختِ پرکشش برای هر نوع مخاطبی تبدیل کرده است و هر قسمت نوید قسمت بعدی جذابی را میدهد که مخاطب ایرانی این سالها در نمونههای انگشتشماری از آثار وطنی تجربه اش کرده است.
کارگردانی در کنار فیلمنامهای دقیق و درست اثربخشترین بُعد سریال «وحشی» است که اینبار تنها برندهاش هومن سیدی است. بگذارید اینبار ضعفهای کوچک اثر را کنار بگذاریم و از یک پینگپنگ جذاب دراماتیک لذت ببریم!
منبع: سلام سینما
source