Wp Header Logo 1560.png

آرمان امروز- وحید استرون: این روزها با تجاوز رژیم صهیونیستی به کشورمان، بسیاری از مردم «دست زن و بچه» را گرفته‌ و به مناطق امن استان‌شان یا یک شهر دیگر می روند که شاید از پهپادها و هواپیماهای اف ۳۵ متجاوزان در امان باشند. عمده این افراد پدران و مادرانی هستند که نگرانی ترومای روحی صدای بمب و ضد هوایی بر ذهن کودکانشان هستند، اما این پدر و مادرها که عمدتا متولد دهه شصت هستند، این روزها برایشان کاملا آشناست و انگار زمان به عقب برگشته. در روزگاری که صدام در اواخر دهه ۵۰، با تجاوز به خاک کشورمان، ایران را درگیر جنگی هشت ساله کرد و این کودکان بودند که بیشترین آسیب را از جنگ دیدند. تصویر بدون سناسور کشته‌ها و مجروحان از صدا و سیما و البته تصویر واضح از پرسه زدن مرگ در کوچه و خیابان‌ها (که صدام، هیچگونه رحم یا ابایی از کشتن مردم بی گناه با موشک‌های کور نداشت) هنوز در حافظه پدران و مادران دهه شصتی وجود دارد. آنها دوباره آن روزهای ترسناک موشک باران را به خاطر می‌آوردند و به نوعی از آن ترومای ذهنی دوباره رنج می کشیدند. با این تفاوت که حالا وظیفه آنها، حفظ جان خانواده شان است. در حقیقت کابوس جنگ برای آنها که خاطره جنگ ایران و عراق را داشتند، تکرار شده است؛ مثل «زینت» که اهل اهواز است. او ۴۵ سال دارد و همه نوجوانی‌اش مقارن با سال‌های جنگ تحمیلی ایران و عراق بود: «جنگ دم گوش ما بود. با آن زندگی می‌کردیم. بیدار می‌شدیم و می‌خوابیدیم. در کوچه که بازی می‌کردیم، جنگ بود. خروس که در حیاط می‌خواند، جنگ بود. هر سال که جشن تولد می‌گرفتیم، باز هم جنگ بود. جنگ از ما جدا نمی‌شد. حتی بعد از پایان جنگ، همچنان در پوست و استخوان‌مان بود و با ما زندگی کرد و بزرگ شد. فکر نمی‌کنم روزی از عمرم بدون حس جنگ بگذرد». زینت، پس از ۲۳ خرداد، جنگ را زنده‌تر از همیشه همراه با خود می‌بیند: «دوباره آن تصویر تار و مه‌گرفته در زندگی‌ام رنگ گرفته. دیروز که تصویر دود انبار نفت شهران را تماشا می‌کردم، ناخودآگاه اشک‌هایم سرازیر شد. تصور اینکه بچه‌های ما، نسل جدید، با همان کابوس‌ها زندگی کنند، برایم غم‌انگیزترین اتفاق دنیا بود».
تصویر غم انگیز از آوارگی در فضای مجازی
اما این روزها با روزهای جنگ در دهه ۶۰ بسیار تغییرکرده، هرچند که فضای اجتماعی ایران دچار تحول چشمگیری نشده، اما هنوز مردم باید خانه و زندگی شان را رها کنند و برای چند روز و با امیدواری برای پایان جنگ از خانه شان بروند. «آوارگی» آشناترین واژه برای دهه پنجاهی ها و شصتی هاست، در آن روزها نیز مردم خانه و کاشنه خود را رها و برای چند ماه به روستاها می رفتند. زندگی در چادر وانت بار پدر «وحید» هنوز در خاطرش است. او که ۴۲ سال سن دارد، می گوید: «هنوز به یاد دارم که در دوران کودکی، پدرم یک وانت داشت و چادر برزنتی را پشت باربند سفید نصب و ما چند روز و در زمان اوج موشک باران عراقی ها، آنجا و در گوشه ای از بیابان‌ها زندگی می کریم. خانواده ما ۴ نفر بود، و حتی شب ها مادرم با سماور نفتی چای درست می کرد و با پکنیکی شام و املت، اگر هم باران می بارید با صدای لالایی آن و بدون وحشت از موشک های صدا می خوابیدیم. حالا نیز که وارد میانسالی شده ام باید مانند پدرم، فرزندم را به مناطق امن ببرم تا صدای موشک و ضد هوایی، همان بلایی را که به سر من و خواهرم آورد و همیشه کابوس آن روزها را می دیدیم، او این خاطرات تلخ و ترسناک جنگ را تجربه نکند.» وحید با انتشار تصاویری از درون خانه اش در شبکه های اجتماعی (میز تمیز، گل و گیاه و…) نوشته که امیدوارم روزگاری به این خانه را دوباره ببینیم، همینطور که سالم و تمیز آن را ترک کردیم.
تجربه نسل z و دهه شصتی
در آن زمان نه رسانه ها به تاثیرات مخرب جنگ توجهی داشتند و نه روانشناسان در رسانه ها مصاحبه می کردند، تلویزیون هم فقط به اخبار مربوط به جنگ و در نهایت لطف چند انیمیشن ابتدایی را پخش می کرد که آن هم یا آوارگی نقش اول آن انیمیشن بود یا بد بختی، یا آنقدر ترسناک بود که هنوز در ذهنمان از دیدنش می ترسیم. استرس نیز بخشی مهم از زندگی ما دهه شصتی‌هاست. گویی قرار نیست استرس، پای زندگی خود را از زندگی ما بردارد. کودکی، نوجوانی، جوانی، میانسالی با استرس سپری و در حال سپری شدن است. به نظر می‌رسد اگر به پیری رسیدیم هم باید طعم زندگی با استرس را بچشیم. تصور انداختن پا روی پا در دوران بازنشستگی برای ما بیشتر شبیه یک رویاست.
علی‌اصغر کیهان‌نیا، روان‌شناس، معتقد است در شرایط بحرانی جنگ، اساسی‌ترین نیازهای انسانی مورد حمله قرار می‌گیرد و همین هم مخاطرات متعددی برای روان انسان ایجاد می‌کند. او باور دارد که دهه شصت و نسل z تفاوتی ندارد و قطعا کسی تضمینی ندارد که اگر این نسل زد یا ایگرگ هم پا به میانسالی و صاحب فرزند شوند، آن زمان نیز مثل ما جنگ تجربه نکنند. اما در وهله اول باید ریشه این مخاطرات ذهنی برای آنها را به‌خوبی شناخت: «طبق هرم نیازی که سال‌ها پیش «مازلو» طراحی کرده، نیاز به امنیت و تأمین اقتصادی که خوراک و پوشاک و مسکن افراد را شامل می‌شود، در شرایط جنگی آسیب می‌بیند. در نتیجه، تبعات این احساس ناامنی اقتصادی و اجتماعی خودش را در انواع اختلالات روانی و برخوردهای اجتماعی بروز می‌دهد و هرچه به این صدمات بیشتر آگاه باشیم، بهتر می‌توانیم مخاطرات پیش‌رو را مدیریت و کنترل کنیم.»
به گفته این روان‌شناس، مرکز اصلی افزایش تنش و اضطراب در افراد و در شرایط بحرانی، ناشی از نحوه مواجهه با اخبار و دنبال‌کردن آن است: «مردم در سراسر دنیا اخبار روز را دنبال می‌کنند و طبیعی است که در موقعیتی که ما در آن قرار داریم، این نیاز بیشتر هم می‌شود. اما مهم است که این نیاز را به شکل منطقی و معقول کنترل کنیم. در غیر این ‌صورت، تبعاتش به‌طور جدی در روان ما خود را بروز خواهد داد. دنبال‌کردن طولانی و مداوم اخبار‌ از کانال‌ها و رسانه‌های مختلف، شبکه‌های اجتماعی و شبکه‌های تلویزیونی و به تبع آن، شنیدن و تماشای تحلیل‌ها و تفسیرهای متعدد نه‌تنها کمکی به ما نخواهد کرد، بلکه تشتت، سردرگمی، تردید و بی‌اعتمادی را در افراد افزایش خواهد داد. همین احساس گیجی در افراد که با این پرسش درونی «پس کی داره راست میگه و کی دروغ؟» خود را نشان می‌دهد، عامل ایجاد خشم پنهان، افزایش اضطراب و تنش و منفی‌بافی‌های حاد می‌شود. در نتیجه، پیشنهاد ما و همکاران‌مان در شرایط فعلی این است که مردم اخبار را دنبال کنند اما اولا برای منابع خبری خود محدودیت قائل شوند و در وهله دوم نیز بیش از یک ساعت در روز پای رصد اخبار نمانند. این زمان در حالت عادی ۳۰ دقیقه در شبانه‌روز است و برای موقعیت حساس کنونی می‌تواند به یک ساعت برسد».

source

einiat.ir

توسط einiat.ir

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *