Wp Header Logo 1067.png

«آرمان امروز» در گفت وگو با یک جامعه شناس بررسی می کند؛ 

 

آرمان امروز- محمدسعید رضائی: شادی، مفهومی چندبعدی است که نمی‌توان آن را تنها به میزان درآمد یا سطح رفاه اقتصادی محدود کرد. جامعه‌شناسانی چون «امیل دورکیم» و «هربرت مارکوزه» بر این باور بودند که کیفیت زندگی و احساس رضایت از زندگی در بستر ساختارهای اجتماعی و فرهنگی معنا پیدا می‌کند. از این منظر، شادی نه صرفاً یک تجربه فردی، بلکه بازتابی از پیوندهای اجتماعی، اعتماد به نهادها و احساس عدالت در جامعه است. در سال‌های اخیر، نگاه به «توسعه» در جهان از اقتصادمحوری صرف، به سمت سنجه‌هایی اجتماعی‌تر و انسانی‌تر سوق پیدا کرده است. شاخص جهانی شادی نیز یکی از ابزارهای مهم این تغییر پارادایم است. برخلاف شاخص‌هایی مانند تولید ناخالص داخلی (GDP) که صرفاً بر تولید و درآمد تأکید دارند، شاخص شادی عواملی مانند حمایت اجتماعی، آزادی انتخاب، سطح فساد ادراک‌شده، احساسات مثبت و امید به آینده را نیز در نظر می‌گیرد. بررسی روند شادی در ایران طی دو دهه اخیر، گویای واقعیتی تلخ اما آموزنده است. کاهش پیوسته شادی از سال ۲۰۰۶ تا ۲۰۱۸ را می‌توان نمادی از فرسایش تدریجی سرمایه اجتماعی و بی‌اعتمادی به ساختارها دانست. روند نزولی شادی در ایران به‌ویژه در سال‌هایی که تحریم‌ها شدت یافت و بحران‌های اقتصادی برجسته شدند، نشان می‌دهد که امنیت روانی و اجتماعی جامعه تحت تأثیر مستقیم ناپایداری‌های سیاسی و اقتصادی قرار گرفته است. اما مهم‌تر از آن، حس بی‌افقی اجتماعی است؛ یعنی زمانی که جامعه امیدی به آینده ندارد و افق روشنی برای بهبود شرایط نمی‌بیند.
بر اساس تازه‌ترین نتایج گزارش جهانی شادی که از سوی مؤسسه معتبر گالوپ منتشر شده است ایران با امتیاز ۵.۰۹ در رتبه ۹۹ جایگاه جهانی شادی قرار در بین ۱۴۷ کشورگرفته است. ایران در سال ۲۰۲۳ با امتیاز ۴.۹ در جایگاه ۱۰۱ جهان قرار داشته است. بر اساس داده‌ها می‌توان مشاهده کرد که شاخص شادی در ایران از سال ۲۰۰۶ تا ۲۰۲۴ روندی نسبتاً نوسانی، اما عمدتاً نزولی را داشته است. در برخی سال‌ها با بهبود‌های مقطعی همراه بوده است. در سال ۲۰۰۶ شاخص شادی در ایران نسبتاً بالا و برابر با ۶ بوده است. این وضعیت ناشی از چند عامل مهم بوده است. اولاً اقتصاد ایران در آن زمان از ثبات نسبی برخوردار بود و هنوز تحریم‌های گسترده بین‌المللی که در سال‌های بعد شدت گرفت، اعمال نشده بود. درآمد‌های نفتی بالا و قدرت خرید خانواده‌ها بهتر بود. علاوه بر این، دولت تازه‌وارد با شعار‌های عدالت‌طلبانه و امیدبخش، فضای اجتماعی را به سمت افزایش انتظار بهبود زندگی سوق داده بود. در سال اول دولت جدید احمدی نژاد هنوز مردم امید زیادی به تغییر و بهبود وضع معیشت داشتند. همچنین، تنش‌های بین‌المللی هنوز به اوج نرسیده و فضای عمومی کشور از آرامش و ثبات بیشتری برخوردار بود. همه این عوامل دست به دست هم دادند تا مردم در آن سال‌ها احساس امنیت و رضایت بیشتری داشته باشند و سطح شادی نسبت به سال‌های بعد بالاتر باشد.
سخاوتمندی و همبستگی؛ سرمایه پنهان جامعه ایرانی
در تحلیل جامعه‌شناختی، نباید تنها بر شاخص‌های منفی تمرکز کرد. نکته قابل‌توجه این است که با وجود فشارهای اقتصادی، ایرانیان در شاخص‌هایی مانند سخاوتمندی و حمایت اجتماعی، جایگاهی نسبتاً بالا دارند. از نگاه نظریه کارکردگرایی، این شاخص‌ها نشانه‌ای از بقای کارکردهای همبستگی اجتماعی و روابط غیررسمی حمایتی در بطن جامعه‌اند. ایران در سال‌های گذشته از نظر شاخص حمایت اجتماعی از یکی از پایین‌ترین جایگاه‌های جهانی به جایگاهی میانه و در حال بهبود رسیده است یعنی از رتبه ۱۳۴ در ۲۰۱۶ به ۷۵ در ۲۰۲۴ ارتقا پیدا کرده است. این روند رو به رشد نقش مهمی در جلوگیری از سقوط بیشتر شاخص شادی کشور داشته است. اگر این پتانسیل تقویت و در سطح سیاست‌گذاری رسمی نیز حمایت شود می‌تواند به یکی از نقاط قوت پایدار در مسیر افزایش شادی و رضایت عمومی در ایران تبدیل شود.
شادی به‌مثابه بازتاب عدالت اجتماعی
تفاوت جایگاه ایران در مقایسه با کشورهایی نظیر فنلاند، دانمارک یا حتی ترکیه و روسیه، صرفاً به درآمد سرانه یا منابع طبیعی وابسته نیست. در این کشورها، احساس عدالت، شفافیت در حکمرانی، و مشارکت سیاسی مردم، منجر به احساس تعلق و اعتماد شده است. از منظر نظریه تضاد (conflict theory) مارکس، یکی از دلایل مهم کاهش شادی، تشدید نابرابری‌های ساختاری و طبقاتی در ایران است. زمانی که گروه‌های مختلف جامعه احساس می‌کنند از منابع قدرت و رفاه دور نگه داشته شده‌اند، بیگانگی اجتماعی شکل می‌گیرد و به کاهش رضایت عمومی منجر می‌شود.
اما یک جامعه شناس در این رابطه معتقد است که نظریه «فشار ساختاری» رابرت مرتن یکی از چارچوب‌های جامعه‌شناختی مهم برای تحلیل روند افول شادی در جوامع، به‌ویژه در شرایط خاصی مانند ایران است، و می افزاید:  «بر اساس این نظریه، هر جامعه‌ای مجموعه‌ای از اهداف فرهنگی را در ذهن شهروندان نهادینه می‌کند؛ اهدافی مانند رفاه، موفقیت، امنیت و شادی. اما زمانی که ابزارهای مشروع و ساختاری برای رسیدن به این اهداف به‌صورت گسترده در اختیار همه اقشار جامعه قرار نمی‌گیرد، نوعی تنش یا فشار اجتماعی به‌وجود می‌آید. این فشار میان خواسته‌های شکل‌گرفته در ذهن افراد و واقعیت زندگی روزمره آن‌ها، به مرور زمان باعث بروز احساس ناکامی، بی‌اعتمادی و سرخوردگی می‌شود. امان ا… قرائی مقدم، در ادامه می افزاید: در مورد ایران، می‌توان مشاهده کرد که در طول دو دهه گذشته انتظارات فرهنگی مردم درباره کیفیت زندگی و رفاه شخصی و جمعی نه تنها کاهش نیافته، بلکه از طریق رسانه‌ها و تعاملات اجتماعی تقویت شده است. در عین حال، بحران‌های اقتصادی ناشی از تحریم‌ها ، تورم، بیکاری، کاهش خدمات اجتماعی و محدودیت‌های سیاسی و اجتماعی، مسیرهایی برای تحقق این اهداف را دشوار و بعضاً مسدود کرده‌ است. در چنین شرایطی، جامعه دچار نوعی تضاد درونی می‌شود؛ مردم خواهان زندگی بهتر هستند، اما احساس می‌کنند که سیستم اجتماعی و اقتصادی امکان رسیدن به آن را سلب کرده است. نتیجه این وضعیت، کاهش امید به آینده، کاهش اعتماد عمومی و در نهایت افت تدریجی شادی در سطح جامعه است. این کاهش مستمر شادی نه تنها بازتابی از نارضایتی اقتصادی، بلکه نشانه‌ای از اختلال در انسجام اجتماعی و تضعیف سرمایه اجتماعی نیز است. شادی در یک جامعه تنها وابسته به درآمد یا مصرف نیست، بلکه ارتباط مستقیمی با احساس عدالت، فرصت برابر و امکان دسترسی به اهداف زندگی دارد. در صورتی که نابرابری پابرجا باشد و سیستم نتواند بین آرمان‌ها و واقعیات اقتصادی و اجتماعی تعادل ایجاد کند، حتی با بهبود نسبی شاخص‌های اقتصادی نیز نمی‌توان انتظار افزایش چشم‌گیر شادی را داشت. بنابراین، کاهش شاخص شادی در ایران را تا زمان رفع این موارد، وضعیت اجتماعی جامعه در سطح مطلوبی قرار نخواهد گرفت.

source

einiat.ir

توسط einiat.ir

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *