سینمای ترسناک کره جنوبی همواره با پرداختی خاص به مفاهیم آیینی، اسطورهای و روانشناختی، تجربهای منحصربهفرد برای مخاطب خلق کرده است. Exhuma نیز در همین راستا گام برمیدارد؛ فیلمی که نهتنها برای مخاطب فضاسازی میکند، بلکه او را با لایههای پنهان فرهنگ شرق آسیا، از جمله شمنگرایی، فنگشویی و آیین تدفین، مواجه میسازد. جانگ جه-هیون که پیشتر با فیلمهایی چون The Priests و Svaha: The Sixth Finger نشان داده بود به مضامین ماوراءالطبیعه توجه خاصی دارد، در Exhuma به بلوغ سبکی قابلتوجهی میرسد.

Exhuma در پرده اول از باورهای سنتی و باستانی درباره موجودات و وجودیتهای مختلفی میگوید که از چشم انسان پنهان هستند، و با یک تمثیل زیبا درباره نور و تاریکی حرف میزند. دلیل اینکه ما میتوانیم اشیا و اجسام را ببینیم به دلیل وجود نور است که انعکاس آن باعث میشود ما جسم را ببینیم. اما در پشت پرده چه؟ در ژرفناهای تاریک، داستان پشت مکانهای باستانی مانند زیگورات چغازنبیل، و تمامی مکانهایی که بویی از رمز و راز می دهند. موجوداتی مانند الفها، ترول ها، اژدهایان، غول ها و دیگر موجوداتی که از بدو تولد بشر همواره از آنها سخن به میان آمده است. این مکانها نشان میدهند که هنوز اطلاعات ما پیرامون جهان ناقص است. انسانی که حتی نمیداند از کجا آمده و هدف اصلی او در این جهان چیست، هنوز نمیتواند با یقین درباره این مسائل نظری قطعی ارائه بدهد.
فیلم Exhuma روایت نسبتاً خطی و سرراستی دارد که تنش در آن نه بهصورت تحمیلی، بلکه بهطور طبیعی از دل داستان برمیخیزد. این تنشها بههیچوجه جدا از روایت نیستند، بلکه مستقیماً به همان قبر مرموزی گره خوردهاند که مرکز اصلی وقایع فیلم است. تمام اتفاقات فیلم، چه در سطح و چه در لایههای پنهانتر، از دل همین حفاری شکل میگیرند. کارگردان در Exhuma با هوشمندی و خلاقیت، چندین المان روایی و مفهومی را در کنار هم قرار داده است؛ عناصری که بهظاهر پراکندهاند اما به شکلی مبهم، در هم تنیده شدهاند و در نهایت یک ساختار منسجم و معنادار را شکل میدهند.

در اوایل، فیلم به خوبی کاراکترهایش را تعریف میکند و با تعریف یک پیش زمینه برای آنها، به کاراکترهای خود جان میبخشد. کیم سانگ-دئوک متخصص فنگ شویی و امور مربوط به فروش زمین و ملک، هوا-ریم و بونگ-گیل دو شمن، و یونگ-گئون نیز مسئول امور کفن و دفن، کارشناس خاکبرداری و نوعی شهودگرا و غیببین است که با کیم سانگ-دئوک کار میکند. آنها دوباره بعد از مدتها گرد هم میآیند تا به مسئله جدید پیش آمده رسیدگی کنند.
در Exhuma کارگردان به خوبی حال و هوای مدرن را با سنت گرایی در هم میآمیزد وبا اینکه چیز نسبتاً غریبی است که یک فیلم ژانر ترسناک فضایی واقعگرایانه داشته باشد، اما عوامل چنین کار دشواری را انجام داده و هنرمندانه از پس این عمل برآمدهاند و فانتزی و طبیعت واقعیت فیزیکی را در هم می آمیزند. سانگ-دئوک در سکانسی که درباره شباهت فنگ شویی و کار دخترش در یک شرکت هوا فضا صحبت میشود دیالوگ جالبی میگوید. «او میگوید که: اگر این دو موضوع رو کنار هم بگذاریم یه جورایی خیلی باهم شباهت دارن نه؟ این پنج عنصر…آب، آتش، آهن، چوب، این نوع از طبیعت از مطالعه نیازهای اساسی ساخته شدن و این مهندسی هوا فضا هم هست نه؟»

همچنین نمی توان منکر استفاده از قاب بندیهای هوشمدانه کارگردان شد. برای مثال پیوند صحنهای که نوه بزرگ پدربزرگ در پس زمینهی روشن در تاریکی قرار دارد با صحنهای که فریادهایی آشفته وار میشنود مصداق بارز یکی از این قاب بندیهای هوشمندانه است. مسئله دیگر کنتراست بسیار خوب و استفاده بهینه از تاریکی و روشنایی در سکانسهای فیلم است که آن حس مالیخویایی و گیرای یک فیلم در ژانر ترسناک را تقویت میکند، و از نظر بصری با فیلم قوی طرف هستیم. Exhuma به شدت تلاش کرده تا فضای فیلم را واقعگرانه و طبیعی نشان دهد، و هیچگونه تلاشی برای اغراق در صحنهها دیده نمیشود، گویی که کارگردان بر اساس اعتقادات شخصی خود فیلم را ساخته است، که از این حیث فیلمی متفاوت با دیگر فیلمهای هم سبکش است، که فضای پر زرق و برق و اغراق شدهای دارند.
ناگفته نماند که کارگردان درباره باورهای شمنی و اجرای مراسم آیینی فیلم تحقیقات زیادی به عمل آورده که آنها را بازگو و اجرای متعهد به آن را در فیلم کلید زده است. موسیقی پس زمینه نیز به خوبی به روی فیلم نشسته و به عنوان یک ادیشنال در زیر متن سکانسها مورد استفاده قرار گرفته است، و موسیقی هم به نوبه خود به فضاسازی فوقالعاده فیلم کمک کرده است.

به شخصه آن فیلمهایی برایم درگیرکنندهتر بوده اند که در آنها خلاقیت به کار رفته است. برایم فرقی نمیکند فیلم روایتی جدید داشته باشد یا رنگ و بو و الهام گرفته از فیلمهای برتر و بالامقام دوران قدیم داشته باشد. ما در Exhuma شاهد این خلاقیت کارگردان و عوامل آن هستیم. به طور مثال در فیلمهای مشابه مانند «willing» مراسم جنگیری به شکلی رازآلود و سوال برانگیز و پرتنش به بیننده نشان داده میشود. اما در Exhuma علاوه بر اضافه کردن حس تعلیق، ما شاهد یک المان اضافه هم هستیم. این المان اضافه توضیح درباره مراسم اجرایی است، که همزمان با برگزاری مراسم به فیلم تزریق میشود.
سکانس اجرای مراسم با کیفیت بسیار خوبی به اجرا گذاشته می شود، و مخاطب را با بخش مهمی از اجرای یکی از این مراسمات شرقی آشنا می سازد. درست در بخشهای پایانی مراسم، با قطع کردن صدای مراسم و استفاده از موسیقی تنش زای شبیهی فیلمهای ترسناک صامت قدیمی، و نمایش اشاراتی مبهم و حالتی از سکوت، با زبان بصری به مخاطب می گوید که یک چیزی این وسط درست نیست؛ و سکانس حس یک شومی زیرین و پنهان را میدهد.

اینکه از مرد کهنه کار و باتجربه ای مثل چوی مین-سیک در فیلم استفاده کردهاند خود یک وزنه مهم برای ارتقای فیلم به سطحی بالاست. استفاده از بازیگران بزرگ و نام آشنا اکثر اوقات منجر به نتایج خوبی در سینما شده است و گاهی اوقات حتی تا حدی ورق را برای ارتقای سطح کیفی فیلم برگردانده است. عملکرد عالی بازیگری مثل چوی مین-سیک در فیلم خود کوبیدن مهری بر این باور است.
گرچه فیلم خود، عملکرد بسیار خوبی دارد و چارچوب بندی خاص خود را داراست اما عملکرد بازیگری چوی مین-سیک تنها کافی است که فیلم را به سطحی بالاتر هدایت کند. اگر از عملکرد دیگر بازیگران نگوییم بی انصافی بزرگی کردهایم. خصوصاً کیم گو-یون در نقش هوا-ریم که کاملاً در نقشش فرو رفته و همپای چوی مین-سیک به ارتقای سطح کیفی فیلم Exhuma میافزاید. سکانسهای اجرای مراسمات شمنی و جنگیری که به طرز هنرمندانهای توسط او اجرا میشوند، خود گویای بازیگری موثر و گیرای اوست.

در یک ساعت اول فیلم، هم ما با شخصیتها به خوبی آشنا میشویم، هم مراسم شمنی و جنگیری را میبینیم و هم با روایتی از جنس تنش روبرو هستیم. اما این تازه آغاز ماجرا و پیش زمینه فیلم برای مسیر خطی جدید، دلهرههای دیگر و مواجهه با موجودی ماورایی و شوم است. این یعنی اینکه درست لحظه ای که مخاطب در جریان داستان است تازه بخش طولانی و دوم داستان آغاز میشود وما متوجه میشویم تمام چیزهایی که فکر میکردیم اصل داستان بودند تنها پیش زمینهای برای روایت بعدی و اصلی هستند.
ما در سکانس اجرای مراسم اولیه که با نام «گوات» شناخته میشود یکی از گورکنها را میبینیم که پس از مواجهه با ماری عجیب، او را می کشد، که پس از کشتن این مار با صحنه عجیبی روبرو میشویم، که برای لحظهای کوتاه و بهصورت مبهم نمایش داده میشود. ماری که فریاد میزند صورت یک زن را داراست. در واقع این مار رفرنسی به شاهماران است. موجودی ماورایی که سر یک زن و بدن مار را دارد. موجودی که از آن در ادبیات خاورمیانه و در داستانهایی مانند داستانهای هزار و یک شب روایاتی نقل شده است. در واقع پس از این پلان است که فاجعه آغاز میشود.

حالا بعد از اتمام بخش اول فیلم و ورود به بخش دوم ما گورکنی که آن مار را بعد از مراسم کشته بود میبینیم، که شرایط وخیمی دارد. او شرح میدهد که رویاهای وحشتناک و نامعلومی میبیند و از کار و زندگی افتاده است. در Exhuma کارگردان با به تصویر کشیدن این صحنهها و نشانههایی که در فیلم گذاشته است به بودائیسم، طبیعت گرایی و احترام به طبیعت تاکید دارد.
پس از آغاز نیمه دوم فیلم ما متوجه میشویم، قبری که در نیمه اول فیلم توسط سانگ-دئوک و همکارانش حفاری شده بود فقط متعلق به «پدربزرگ» نبوده! بلکه این قبر و اطراف آن متعلق به موجودی مخوف و یک خدای جنگ است، یک ترول.
در واقع این موجود نگهبان آن منطقه است، و حالا آنها با دردسری ناشناخته و مخوف و کمابیش خارج از توانشان مواجه شدهاند. گریم این موجود بسیار خوب کار شده و کاملاً مشخص است که توسط افراد زبده به کار بستهشده است. همانطور که پیشتر اشاره کردم، به طرز عجیبی کارگردان تلاش کرده تا فیلم فضایی واقعگرایانه داشته باشد و حتی شده بهصورت زیرمتنی هم در فیلم این کار را انجام داده است. در واقع کارگردان میخواهد بگوید این مواردی که برایتان به نمایش میگذارم تنها فانتزیهای داستانی شبانه کودکی شما نیستند. سکانسی که این موجود افراد زیادی را میکشد و رسانههای خبری تقصیر را گردن یک خرس می اندازند خود گویای این ماجرا است.

یکی دیگر از نقاط قوت Exhuma استفاده بسیار کم از جلوههای ویژه است، و این مقوله حکم تایید دیگری است که چقدر کارگردان بر آن حس آمیزی و واقعگرایانه بودن ماجرا سعی داشته تاکید داشته باشد. هرچه باشد با فیلمی طرف هستیم که بهصورتی اصولی بر پایه باورهای شرقی و شمنی ساختهشده و محتوای فیلم هم برپایهی همان حال و هواست.
یک نکته جالب راجب فیلم این است که ترول به تصویر کشیده در فیلم به طرز عجیبی شبیه به «ژنرال رادان» در الدن رینگ است. سکانسهایی که او چون گویی از آتش میشود و در آسمان شناور است، گواه این ماجراست و همین اینکه او یک ژنرال جنگجو و مخوف است. هرچند او فاقد تواناییهایی چون کنترل جاذبه و استفاده از جادوی خلاء است.
Exhuma هم دارای تعلیق است، هم موفق به ایجاد حس رازآلودگی میشود و هم شخصیتپردازی خوبی برای کاراکترهایش تعریف میکند. کارگردان فرم جدیدی را با Exhuma تعریف میکند که کمتر نمونه آن را در سینمای وحشت دیدهایم و با در هم آمیختن چندین المان و تلاش برای ساخت فضایی ماورایی و در عین حال طبیعی، فیلمی دیدنی و جاذب ساخته است. فیلم به هیچ وجه دچار اغراق و کاتهای بی مورد برای ایجاد حس تعلیق نمیشود و قاب بندی، فضاسازی و روایت فیلم کاملا اصولی و بادقت و کارشده پیش میروند.
جانگ جه-هیون با صبر و حوصله روایت خود را پیش میبرد و هم در بخش اول و هم در بخش دوم روایت موفق میشود حس تعلیق را در مخاطب ایجاد کند و توازن خوبی را از این حیث برقرار ساخته است. اگر قصد تماشای فیلمی ترسناک با چاشنی دلهره و زوایایی متفاوت را دارید، که از قضا بدعتگذار هم باشد «Exhuma» همان اصل جنس است.
نمره نویسنده: ۸.۵/۱۰
source