Wp Header Logo 419.png

 با گذشت نزدیک به یک ماه از جنگ ۱۲ روزه میان ایران و رژیم صهیونیستی همچنان تحلیل و تفسیرها پیرامون ابعاد و نتایج تاکتیکی و راهبردی این جنگ در فضای رسانه‌ای ادامه دارد. در این میان اندیشکده «مرکز الاهرام للدراسات سیاسیه و والاستراتیجیه» در پرونده‌ای ویژه تحت عنوان «درس‌هایی که از جنگ اسرائیل و ایران آموخته شد» به این جنگ و ابعاد آن پرداخت و مهم‌ترین این درس‌ها را به شرح زیر برشمرد.

​​​ ۱- توانایی خنثی‌کردن «وسوسه قدرت» اسرائیل:

در بخش نخست نویسنده معتقد است جنگ ۱۲ روزه نشان داد که تنها عامل بازدارندگی است که می‌تواند امنیت ایجاد کند. به گفته نویسنده «هیچ چیز اسرائیل را از حمله بازنمی‌دارد، مگر داشتن توان بازدارندگی. ناتوانی در ایجاد این بازدارندگی دلیل اصلی تجاوز اسرائیل به سوریه، لبنان، عراق، یمن و سرزمین‌های اشغالی فلسطین بود. لذا برای اسرائیل آسان نبود که به کشوری مانند ایران حمله کند، جنگی که می‌توانست به یک جنگ فرسایشی طولانی منجر شود. اما پس از آن که از پشتیبانی آمریکا اطمینان یافت تصمیم به حمله گرفت. تنها زمانی اسرائیل از ادامه جنگ منصرف شد که ایران توانست به داخل اسرائیل خسارت وارد کند. این بدان معناست که هر کشور عربی دشمن که فاقد توان بازدارندگی در برابر حمله اسرائیل باشد، ممکن است هدف حمله احتمالی اسرائیل قرار گیرد و هر کشوری که توان بازدارندگی داشته باشد، در برابر چنین عملیاتی مقاوم خواهد بود.

به عبارت دیگر، پیام اصلی جنگ اسرائیل و ایران این بود که مدرنیزه‌کردن ارتش‌های ملی در عصر برتری تکنولوژیک و هوش مصنوعی یک ضرورت است. این جنگ اهمیت هواپیماهای بدون سرنشین تهاجمی و موشک‌های بالستیک را در تأثیر عملیاتی و استراتژیک بر زیرساخت‌های دشمن آشکار کرد و همچنین بار دیگر اهمیت داشتن سیستم‌های دفاع هوایی قوی و آمادگی برای درگیری‌های طولانی‌مدت را برجسته ساخت.»

۲- تفاوت جنگ با دولت‌ها و گروه‌ها:

تجربه این جنگ نشان داد که رویکردهای موفق اسرائیل در مقابله با گروه‌هایی مانند حزب‌ا…، در برابر یک دولت متمرکز مانند ایران کارایی ندارد.  عملیات‌های نظامی اسرائیل در ابتدای جنگ نشان می‌دهد که هدف آن قطع سر فرماندهی میدانی ایران بود تا مدیریت تشدید نظامی را کاملاً فلج کند اما چنین چیزی روی نداد و ایران توانست با وجود تحمل خسارات سنگین، به سرعت خود را بازسازی کند و پاسخ‌های مؤثری ارائه دهد.

دولت‌ها بزرگ‌تر، عمیق‌تر و تواناتر در جذب خسارات و بازگشت به میدان نبرد هستند و حتی می‌توانند حملات مؤثری را انجام دهند. شاید تمایل اسرائیل به درگیر نشدن در یک جنگ فرسایشی طولانی‌مدت با ایران، با توجه به خسارات سنگینی که در طول ۱۲ روز جنگ متحمل شد، یکی از عوامل کلیدی فشار بود که آن را وادار به درخواست از آمریکا برای مداخله و اعلام آتش‌بس توسط دونالد ترامپ در ۲۴ ژوئن کرد.

 ۳- محدودیت‌های قدرت نظامی:

به رغم برتری نظامی آشکار، اسرائیل و آمریکا نتوانستند به اهداف استراتژیک خود دست یابند. حتی پیشرفته‌ترین تسلیحات نیز نتوانستند برنامه هسته‌ای ایران را متوقف کنند.

به رغم تفاوت فاحش بین توانایی‌های نظامی طرف‌های درگیر، این برتری نتوانست به طرف‌های قوی‌تر (آمریکا و اسرائیل) کمک کند تا به اهداف جنگ دست یابند. روایت رسمی آمریکا و ترامپ – که بر بزرگ‌نمایی نتایج حملات به سه راکتور هسته‌ای تأکید داشت – حتی در داخل خود آمریکا نیز پذیرفته نشد. علاوه بر گزارش سازمان اطلاعات دفاعی آمریکا که نتایج را محدود ارزیابی کرد، برخی کارشناسان هسته‌ای نیز اهمیت و تأثیر این نتایج را کم‌ دانستند و معتقد بودند که حداکثر تأثیر آن، تأخیر در برنامه هسته‌ای ایران بوده است. رافائل گروسی، مدیرکل آژانس بین‌المللی انرژی اتمی، نیز اشاره کرد که ایران می‌تواند در عرض چند ماه به غنی‌سازی اورانیوم بازگردد. پنتاگون در ۲ ژوئیه تأیید کرد که حملات آمریکا به راکتورهای ایران برنامه هسته‌ای را احتمالاً حدود دو سال به تأخیر انداخته است. این نشان می‌دهد که آمریکا و اسرائیل به اهداف کامل خود در این جنگ ۱۲ روزه دست نیافته‌اند.

 ۴- عدم تحمل اسرائیل در جنگ‌های فرسایشی با دولت ها:

یکی دیگر از نتایجی که الاهرام در بررسی خود از روند جنگ ۱۲ روزه بر آن تأکید می‌کند مشاهده ناتوانی رژیم صهیونی برای تحمل جنگ‌های فرسایشی طولانی‌مدت با دولت‌هاست.

دو سال گذشته نشان داد که اسرائیل می‌تواند جنگ فرسایشی طولانی‌مدت با گروه‌ها و شبه‌نظامیان را تحمل کند، اما قادر به جنگ‌های طولانی با دولت ها نیست. با وجود تلاش دولت بنیامین نتانیاهو برای نشان دادن آمادگی برای مقابله با ایران تا سقوط نظام حاکم، توانایی اسرائیل بدون پشتیبانی نظامی آمریکا کافی نبود.

عامل دیگری که اسرائیل را از درگیر شدن در جنگ طولانی بازداشت، توانایی ایران در جذب اولین ضربه‌ها بود – ضربه‌ای که در آن فرماندهان ارشد نظامی، سپاه و دانشمندان هسته‌ای مانند سردار محمد باقری (رئیس ستاد نیروهای مسلح)، سردار حسین سلامی (فرمانده سپاه) و سردار امیرعلی حاجی‌زاده (فرمانده نیروی هوافضای سپاه) کشته (شهید) شدند. همچنین، ایران کنترل شبکه‌های جاسوسی (موساد – شاخه ایران) را به دست گرفت. در نتیجه، جنگ زمانی پایان یافت که اسرائیل دریافت ادامه درگیری از نظر سیاسی و نظامی به صرفه نیست.

 ۵- نقش شبکه جاسوسی:

اسرائیل در این جنگ از شبکه گسترده‌ای از عوامل نفوذی استفاده کرد که نقش تعیین‌کننده‌ای در موفقیت‌های اولیه این رژیم داشتند. این موضوع اهمیت تقویت امنیت داخلی را بیش از پیش آشکار می‌سازد.

این جنگ ثابت کرد که جنگ مدرن فقط درگیری بین موشک‌ها و جنگنده‌ها نیست، بلکه نبرد اطلاعات و رقابت بین شبکه‌هاست. بنابراین، تمرکز بر امنیت سایبری و تقویت شبکه‌های فرماندهی و کنترل حیاتی است. همچنین، حساسیت امنیتی بالا در بین کارکنان بخش‌های دفاعی و حاکمیتی ضروری است، زیرا عملیات اصلی موساد نه در زمان جنگ، بلکه در دوره‌های «آرامش نسبی» انجام می‌شود تا پایگاه داده‌ای گسترده برای حمله آینده ایجاد کند. بنابراین، جبهه داخلی یک متغیر تعیین‌کننده در جنگ‌هاست.

 ۶- برنامه‌ریزی برای سناریوهای تهاجمی:

الاهرام در گزارش خود به نقاط قوت و ضعف دو طرف جنگ در زمینه تلاش برای تسلط بر فضای آسمان می‌پردازد و ضمن اشاره به قدرت برتر هوایی اسرائیل، تسلط هوایی در روزهای نخست جنگ و ضعف‌های سیستم دفاع هوایی ایران، از سوی دیگر به موفقیت ایران در عبور موشک‌هایش از سامانه‌های مختلف پدافندی چندلایه رژیم اذعان کرده و می‌گوید که موج‌های پی در پی موشک‌های بالستیک و هایپرسونیک توانستند توان پدافندی اسرائیل را فروبریزند، که باعث شد آسمان اسرائیل نسبتاً باز بماند.

 ۷- اهمیت اتحادهای استراتژیک:

در حالی که اسرائیل از حمایت بی‌چون و چرای غرب برخوردار بود، ایران نتوانست اتحادهای مؤثری با قدرت‌هایی مانند روسیه و چین شکل دهد.

 ۸- همگرایی آمریکا و اسرائیل:

این جنگ نشان داد که سیاست‌های آمریکا و اسرائیل در منطقه به حدی همگرا شده که تمایز میان منافع و تصمیم‌های این دو کشور دشوار است.

 ۹- عقلانیت راهبردی ایران:

نویسنده الاهرام درباره نوع مدیریت جنگ توسط ایران نوشت: به رغم گفتمان ایدئولوژیک، ایران در مدیریت این بحران عقلانیت قابل توجهی از خود نشان داد و از تشدید غیرضروری درگیری‌ها پرهیز کرد.

 ۱۰- محدودیت‌های هژمونی منطقه‌ای:

به نوشته الاهرام هیچ یک از طرفین نتوانستند به برتری کامل در منطقه دست یابند که نشان‌دهنده تعادل نسبی قوا در خاورمیانه است. این جنگ نشان داد که قدرت‌های منطقه‌ای در هژمونی خود محدودیت دارند. اسرائیل ادعا می‌کرد که می‌خواهد خاورمیانه را تغییر دهد یا بازسازی کند، اما به رغم آسیب به «محور مقاومت» و ترور فرماندهان ایرانی و حزب‌ا…، نتوانست بازدارندگی استراتژیک ایجاد کند. حملات ایران و حزب‌ا… ادامه یافت و اسرائیل حتی نتوانست برنامه خود در غزه را کامل اجرا کند.

 ۱۱- کاهش نقش بازیگران غیردولتی:

در حالی که ایران هیچ درخواستی برای ورود سایر اعضای محور مقاومت درمنطقه به درگیری با رژیم صهیونیستی نداشته و حتی مقامات ایرانی اذعان کرده اند که در این جنگ ۷۰ درصد توان رزمی و نظامی ایران به کار گرفته نشد، نویسنده الاهرام با اعلام این که گروه‌های مقاومت همانند حزب ا…، انصارا… و حشدالشعبی «از درگیر شدن در جنگ خودداری کردند»، این موضوع را نشانه ای از «محدودیت اتکا به گروه‌های مسلح» دانسته است.

 ۱۲- محاسبه سود و زیان:

در بخش بعدی این مقاله نویسنده که در اوایل گزارش خود به شکست رژیم صهیونیستی و آمریکا در دستیابی به اهداف خود در تجاوز به ایران اعتراف کرده و پاسخ‌های سنگین ایران را عامل واداشتن رژیم به درخواست آتش‌بس دانسته بود، در نهایت در نتیجه‌گیری متفاوت می‌نویسد که ارزیابی نتایج جنگ برای هر یک از طرفین پیچیده است و نمی‌توان به سادگی برنده یا بازنده مشخصی را معرفی کرد.

اسرائیل با حمله به شبکه فرماندهی نظامی، ضربه سنگینی وارد کرد و همچنین، تأسیسات هسته‌ای ایران آسیب دید، در مقابل، حملات موشکی ایران ده‌ها کشته و زخمی در اسرائیل برجای گذاشت و به چندین شهر – از جمله تل‌آویو – خسارات زیادی وارد کرد.

 ۱۳- دوران پساجنگ:

الاهرام در ادامه بررسی خود سه اصل دیگر شامل:

 ۱۴- ضرورت اتخاذ استراتژی تنوع در منابع تسلیحاتی، 

۱۵- اتکا به رهبری شبکه‌ای انعطاف‌پذیر و

 ۱۶- ظهور جنگ سایبری و اطلاعاتی را درس های برگرفته از جنگ ۱۲ روزه مطرح می‌کند و در انتها درباره وضعیت پساآتش‌بس می‌نویسد: «پایان درگیری به معنای خاتمه تنش‌ها نیست، بلکه مرحله جدیدی از رقابت استراتژیک را آغاز کرده است.»

جمع‌بندی

به گفته الاهرام مصر، جنگ ۱۲ روزه ایران و اسرائیل نقطه عطفی در تحولات استراتژیک خاورمیانه محسوب می‌شود. این درگیری نه تنها نقاط قوت و ضعف طرفین را آشکار کرد، بلکه معادلات منطقه‌ای را نیز دستخوش تغییرات اساسی کرده است. درک عمیق درس‌های این جنگ برای تمام بازیگران منطقه‌ای از اهمیت حیاتی برخوردار است، چرا که چارچوب جدیدی برای رقابت‌های آتی در خاورمیانه تعریف خواهد کرد.

خراسان

source

einiat.ir

توسط einiat.ir

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *