Wp Header Logo 893.png


روزنامه اعتماد در یادداشتی به بررسی رمان «ترکه‌مرد» ترجمه احمد میرعلایی پرداخته است.

این روزنامه در این زمینه نوشت: خواندن «ترکه‌مرد» نوشته دشیل همِت که با ترجمه زنده‌یاد احمد میرعلایی در نشر نو منتشر شده، تجربه‌ای است جذاب و غافلگیرکننده. وقتی نام این اثر به گوش می‌رسد، به سختی می‌توان تصویر ویلیام پاول و میرنا لوی را از ذهن پاک کرد؛ زوجی که در فیلم ساخته شده در سال ۱۹۳۴ به یادماندنی‌ترین چهره‌های نیک و نورا چارلز شدند. 

بسیاری تصور می‌کنند شوخ طبعی درخشان و بده‌بستان‌های لفظی هوشمندانه آن‌ها در فیلم، محصول بازی بازیگران است، اما واقعیت این است که تمام این ویژگی‌ها از همان ابتدا در رمانِ همت وجود داشته و این سوء‌تفاهم نتیجه پیش‌داوری است.

همِت از پیشگامان داستان‌نویسی کارآگاهی در سبک موسوم به «هارد-بویلد» است و از این نظر بر نویسندگانی همچون ریموند چندلر تقدم دارد. درحالی که آثار پیشین او، همچون «شاهین مالت» و ماجراهای کارآگاه سام اسپید، در فضایی تاریک، خشن و مردانه می‌گذرند، «ترکه‌مرد» تفاوت‌های چشمگیری دارد.

نیک و نورا چارلز، شخصیت‌های اصلی داستان، زن و شوهری باهوش، خوش‌برخورد و شهری‌اند که بیشتر در محافل شیک و روشنفکرانه رفت و آمد دارند. هر چند پیشینه نیک به عنوان کارآگاهی بازنشسته اشاره‌ای به گذشته‌ای تیره دارد، اما اکنون ترجیح می‌دهد نوشیدنی‌اش را در لیوانی بلورین بنوشد تا در استکانی کدر در نوشگاهی فرسوده.

یکی از نکاتی که در «ترکه‌مرد» به چشم می‌آید، حجم زیاد نوشیدنی در جریان داستان است. نیک و نورا تقریبا پیوسته در حال نوشیدن‌اند، بدون آنکه تاثیر جدی‌ای بر رفتار یا کارکردشان گذاشته باشد. انگار نوشیدن برایشان یک عادت است، نه چیز دیگر. در اغلب صحنه‌ها یا در میهمانی‌اند یا تازه از خواب بیدار شده‌اند و به دنبال نوشیدنی می‌گردند. این سبک زندگی بی‌خیال، اگرچه به ظاهر مرفه و خوش‌آب و رنگ است، اما حسی از پوچی و بی‌قراری را در لایه‌های زیرین با خود حمل می‌کند. 

ماجرای داستان زمانی آغاز می‌شود که نیک و نورا در پایان تعطیلاتی در لس‌آنجلس، شهری که نیک پیش‌تر در آن فعالیت می‌کرده، درگیر پرونده قتلی می‌شوند. مخترعی به نام کلاید وینانت که زمانی نیک او را می‌شناخته، ناپدید شده و منشی‌اش، جولیا وولف، به قتل رسیده است. مظنون اصلی همین وینانت است، اما با غیبت او، ماجرا پیچیده می‌شود. خانواده آشفته وینانت، شامل همسر سابقش میمی و دو فرزندشان دوروتی و گیلبرت، وارد داستان می‌شوند.

دوروتی دختری سرکش و دمدمی‌مزاج است که آشکارا به نیک علاقه دارد و نورا، به‌جای رنجیدن، او را تشویق می‌کند. گیلبرت نیز نوجوانی است با ذهنیتی بیمارگونه که به قتل و آدم‌خواری علاقه دارد. نیک حتی کتابی درباره آدم‌خواری در کلرادو را به او می‌دهد، که داستان برای چند صفحه به بی‌راهه می‌رود. این بخش‌ها که ربطی به پرونده ندارند، تنها برای گمراه کردن خواننده به داستان افزوده شده‌اند. 

در «ترکه‌مرد» پر از سرنخ‌های گمراه‌کننده است. خواننده همان‌طور که نیک و نورا را دنبال می‌کند، خود را در برابر تکه‌هایی از معما می‌بیند که قرار نیست همه آن‌ها به جایی برسند. این حس سردرگمی آگاهانه طراحی شده تا خواننده در تجربه‌ای همسان با کارآگاه، راه را بجوید و اشتباه کند. مثلا شغل وینانت که مخترع است، ممکن است انتظار ایجاد کند که اختراعی مهم در دل ماجرا نهفته باشد، اما هیچ‌گاه چنین چیزی مطرح نمی‌شود.

او می‌توانست حسابداری ساده باشد و هیچ تفاوتی در روند داستان ایجاد نمی‌شد. همت در این رمان، برخلاف بسیاری از داستان‌های کارآگاهی آن دوران، خبری از تعقیب و گریز، درگیری مسلحانه یا جنایت‌کاران خشن نمی‌دهد. همه چیز در هتل‌ها، رستوران‌ها و محافل شبانه می‌گذرد.

گفت‌وگوها فراوان و گاه پراکنده‌اند، اما همین فضای آرام و شهری، به شخصیت‌های داستان جان می‌دهد. نیک مدام تاکید می‌کند که کارآگاه نیست و نمی‌خواهد پرونده را دنبال کند، اما کنجکاوی‌اش و نوعی نیاز درونی، او را به پرسش از دیگران سوق می‌دهد.

جالب اینجاست که یکی از شخصیت‌های مهم و حتی کسی که عنوان کتاب به او اشاره دارد، هرگز مستقیما وارد صحنه نمی‌شود. پایان داستان هم، همچون فضای کلی رمان، زمینی و واقع‌گرایانه است. نیک نتیجه پرونده را نه با قطعیتی خداگونه، بلکه با لحنی مشکوک و مشروط بیان می‌کند. می‌گوید تقریبا مطمئن است ماجرا چنین بوده و همین کافی است تا مظنون اصلی به زندان برود. این رویکرد واقع‌گرایانه و خاکی، نقطه قوت رمان است؛ در جهانی که قهرمانان کارآگاهی معمولا به صورت قاطع و بی‌تردید پرده از رازها برمی‌دارند، نیک چارلز انسانی‌تر، مرددتر و درنهایت، باورپذیرتر است.

اما آنچه «ترکه‌مرد» را به صورت جهانی مطرح کرد، نه فقط قلم همت، بلکه اقتباس سینمایی شگفت‌انگیزی بود که در سال ۱۹۳۴ ساخته شد. فیلمی به کارگردانی دبلیو. اس. ون‌دایک، با بازی ویلیام پاول و میرنا لوی، که زوج نیک و نورا را با چنان مهارتی به تصویر کشیدند که شگفتی منتقدان را برانگیخت.

در زمان اکران، «ترکه‌مرد» با استقبال خیره‌کننده‌ای مواجه شد. فیلم چنان موفقیتی کسب کرد که پنج دنباله دیگر نیز برای آن ساخته شد و شخصیت نیک چارلز، با بازی پاول، تبدیل به یکی از محبوب‌ترین کارآگاهان تاریخ سینما شد. بعدها منتقد بزرگی چون راجر ایبرت نیز فیلم را در فهرست آثار برگزیده‌اش قرار داد و از بازی پاول تمجید کرد و او را در بیان دیالوگ‌ها با فرد آستر در رقص مقایسه کرد. حتی آکیرا کوروساوا، فیلم‌ساز نام‌دار ژاپنی، «ترکه‌مرد» را در شمار فیلم‌های محبوب خود قرار داده بود. خواندن رمان و تماشای فیلم، دو تجربه متفاوت‌اند، اما هر دو ارزشمند.

شاید پس از پایان این داستان، مخاطب نه تنها به راز قتل پی برده باشد، بلکه کمی بیشتر درباره پیچیدگی‌های زندگی، عشق و رابطه‌های انسانی نیز اندیشیده باشد. و چه بسا، مانند نیک، سری به کافه بزند و گلویی تازه کند.

نویسنده: سمیه مهرگان

 

 

source

einiat.ir

توسط einiat.ir

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *