Wp Header Logo 421.png

به گزارش شهرآرانیوز؛ بیایید با چند پرسش همیشگی فیلم «باغ کیانوش» را بررسی کنیم. آن هم برای مخاطبی که می‌خواهد هزینه کند و این فیلم را ببیند. مهم‌تر اینکه مخاطب هدف این فیلم، نوجوانان هستند و به طبع با وسواس بیشتری به جیب و وقتشان نگاه می‌کنند. فیلمی که به نظر هیچ نیازی به تبلیغات تلویزیونی ندارد و گمان می‌رود بچه‌ها بعد از دیدنش آن قدر بین دوستان و همسالانشان تبلیغش را می‌کنند که سالن‌های اکرانش همیشه لبریز مخاطب خواهد شد. این از قدم اول!

فیلم فانتزی برای نوجوانان ایرانی، بی خیال!

اولین واکنش نوجوان‌های فیلم بین و انیمه بین ایرانی و حتی پدرومادر‌هایی که متوجه داستان اثر می‌شوند، این است که مگر فیلم فانتزی ایرانی هم داریم یا اگر داریم از همین حالا باید فاتحه اش را بخوانیم و بهتر است بیشتر از این وقتمان را هدر ندهیم. این واکنش به نظر طبیعی می‌آید. چون این سال‌ها و حتی در این چند دهه، نمی‌توان به اندازه انگشتان یک دست هم فیلم نوجوانانه درخور تأمل پیدا کرد. چیزی که لااقل کمی، فقط کمی، به شعور بچه‌های این نسل احترام بگذارد و چند قدم جلوتر باشد و مثل آدم قصه بگوید. 

«باغ کیانوش» از این نظر، سر تا پا، یک فیلم باشعور است. حد و حدود خودش را می‌داند و با تمام وجود تلاش می‌کند قصه بگوید و یک لحظه از قصه گفتن دست نکشد. داستان از همان دقیقه‌های ابتدایی شروع می‌شود. معطل نمی‌کند. بچه‌های فیلم حضورشان تزیینی و لوس و بدقواره نیست، خیال می‌کنند توی باغ کیانوش درخت موز وجود دارد.

کیانوش هم ظاهرا آدم رازدار و مرموزی به نظر می‌رسد که رفتن توی باغش به این سادگی‌ها نیست. اما قصه لحظه‎به لحظه قوام پیدا می‌کند و آسش را رو می‌کند. فانتزی بودن این فیلم شاید به تمام قواره اش نیاید، اما توانسته، هم از بخشی که ترجیح داده با انیمیشن روایتش کند و هم بخش‌های کوتاه نقشه کشیدن‌های بچه ها، فرم خودش را هرچند نحیف و لاغر، بسازد. 

وجه دیگر فیلم بازیگران کودک و نوجوان قدرتمندش هستند. آن‌ها که از لباس‌ها و گریم تا دیالوگ‌ها و حتی اداکردن کلمه‌ها و جمله هایشان نه تنها توی ذوق نمی‌زند و دم دستی جلوه نمی‌کند که کاملا برآمده از تمرین و یک فیلم نامه و دیالوگ نویسی درست و شخصیت پردازانه است. هم دعواها، هم مسخره کردن‌ها و هم آن دوقلو‌هایی که در حد اعلا و شیرینی، قصه را با خنگی هایشان جلو می‌برند توأمان موقعیت جدی و کمدی می‌سازد. درنتیجه در همان اوایل قصه، شما متوجه می‌شوید که با یک فیلم همه چیز تمام روبه رو هستید و می‌توانید با خیال راحت تا آخرش روی صندلی سینما بنشینید.

حتما تا خرخره پر از شعار و پند و نصیحت است؟!

«باغ کیانوش» را یک کار اولی ساخته است. کارگردانش البته فیلم کوتاه‌های زیادی ساخته که تمامش در حوزه کودک و نوجوان است. این یعنی، او کارش را بلد است و این حوزه را خیلی خوب می‌شناسد. پس متوجه شده هرچقدر شیرفلکه شعار و نصیحت و پیام را بی مقدمه باز کند، همان قدر مخاطبش را از دیدن فیلمش دور می‌کند. 

فیلم پر از لحظه‌های حماسی است که کوچک‌ترین شعاری نمی‌دهد و حتی مدعی می‌شود علیه شعارزدگی است. دشمن فیلم که همان خلبان به ناچار فرودآمده در باغ کیانوش است، نه ضعیف و خپل و دست وپا چلفتی نمایش داده می‌شود و نه هیولاصفت و فرازمینی. مثل بقیه آدم‌ها می‌خواهد از مهلکه‌ای که در آن گرفتار شده فرار کند ولی بچه‌های روستا اجازه نمی‌دهند.

هم ترازی دو قطب خیر و شر در داستان و کدگذاری‌های به قاعده و دقیق نویسنده در طول قصه، هم تعقیب وگریز‌ها را جذاب کرده و هم حدس زدن ادامه داستان را سخت. افزون بر اینکه کارگردان کاری کرده که ما آرام آرام با تمام جوانب شخصیت‌های داستان آشنا شویم. نه خیلی از آن‌ها دور می‌شویم و نه غرق برخی هایشان. اساسا در آثار پرتعداد و شلوغی مثل «باغ کیانوش» برخی شخصیت‌ها ناگاه از قصه حذف می‌شوند یا بی خود و بی جهت از قصه کنار گذاشته می‌شوند، اما نویسنده اینجا برای تک تک شخصیت‌ها و برای هر لحظه کنشی طراحی کرده که پیش رونده و فعال است.

مثلا نقشه بچه‌ها برای به دام انداختن خلبان فرمالیته و دور از ذهن نیست، واکنش خلبان هم منطقی است و آدم باورش می‌شود در آن شرایط، کاری غیر از این نمی‌توانسته بکند. این باور کار شاقی است که می‌تواند اثر را دگرگون کند. وقتی کارگردان و نویسنده به ظرافت‌هایی مثل مشت یکی از بچه‌ها که موقع ترس کامل بسته نمی‌شود، دقت کرده و از آن لحظه داستانی ساخته، صحبت کردن از شعار و نصیحت درباره این فیلم توهین بزرگی به شمار می‌آید.

تلاقی ملی گرایی، باور‌های دینی و تلاش تا آخرین لحظه

رضا حداد در اولین تجربه ساخت فیلم بلندش، هم تجربه گراست و هم به نوعی از قواعد مرسوم و کلاسیک فیلم نامه پیروی کرده است. پهن کردن چنین ایده‌ای با این همه خرده روایت و شخصیت کار سختی است و سخت‌تر اینکه بخواهی آن را درنهایت جمع کنی و به سرانجام برسانی. مثلا درنهایت متوجه می‌شویم کیانوش چرا تنها از جبهه برگشته و منزوی شده است و چه نیرویی باعث می‌شود جلو خلبان عراقی ایستادگی کند. یکی از مهم‌ترین مضامین قصه «باغ کیانوش» تلاش کردن است. قصه از تلاش بچه‌ها برای پیداکردن موز در باغ آغاز می‌شود، اما در ادامه به مقابله با دشمن خونی یک ملت تبدیل می‌شود که نماینده اش دارد توی روستا برای خودش ول می‌چرخد. 

حتی خود کیانوشِ جبهه دیده با اینکه به یکی از بچه‌ها توصیه می‌کند چرا دنبال خلبان کارکشته عراقی رفته، چون می‌توانسته به قیمت جانش تمام شود، اما هیچ کدام از بچه‌ها عقب نشینی نمی‌کنند و تا نجات اهالی روستا از مرگ، تمام سعی شان را می‌کنند. فیلم در سرتاسر لحظه هایش بی اینکه زور اضافه‌ای بزند شور دفاع از وطن را به جان مخاطبش می‌اندازد و بدون خون و خونریزی زیادی، حماسه می‌سازد. این بزرگ‌ترین دستاورد اثر است.

مسئله نچسب موزندیده‌ها و موزنخورده‌ها

یکی از مشکلات فیلم حذف ابعاد مکانی و زمانی داستان است. اینکه کارگردان داستان، این بار در حاشیه جنگ و آن هم ظاهرا در حوالی همدان سراغ قصه بکری رفته قابل ستایش است، اما دقیقا نمی‌دانیم داستان در کدام سال و در کدام برهه می‌گذرد. اگر اهل همدان هستند چرا همه شان شبیه هم حرف می‌زنند و واکنش یکی از بچه‌ها طوری است که انگار از ناف تهران آمده. 

با اینکه عجیب بودن خوردن موز یا اینکه خیلی از بچه ها، آن زمان، تابه حال موز را از نزدیک ندیده بودند، اما به نظر گنجاندن این گزاره برای بچه‌های این نسل آن قدر‌ها چیز ملموس و جذابی نیست. از طرفی، جز پدر و مادر دوسه تا از بچه ها، باقی انگار از زیر بته به عمل آمده اند و هیچ کس وکاری ندارند. البته فیلم از این دست گرفتاری‌ها کم دارد و می‌شود از کنارش به راحتی عبور کرد و درنهایت با خیال راحت پیشنهاد کرد بروید و «باغ کیانوش» را ببینید.

source

einiat.ir

توسط einiat.ir

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *