آرمان امروز- عرفان بیوکنژاد: بررسی محتوای فضای سیاسی کشور نشان میدهد که بیش از ۸۰ درصد مباحث به سیاست خارجی اختصاص دارد، در حالی که مسائل سیاست داخلی کمرنگتر مطرح میشوند. برخی تحلیلگران این روند را یک غفلت و حتی یک خطر میدانند، چراکه موجب نادیدهگرفتن مسائل کلیدی همچون عدالت سیاسی، آزادی بیان و استقلال سیاسی میشود.
به گفته کارشناسان، این وضعیت میتواند ناشی از مشکلات سیاست خارجی کشور باشد، اما به نظر میرسد که رویکرد تاریخی حکومتها نیز در این مسئله تأثیرگذار بوده است. در بسیاری از کشورها، دولتها ترجیح میدهند که توجه افکار عمومی به مسائل خارجی معطوف شود و تمرکز کمتری بر سیاست داخلی صورت گیرد. این امر حتی در برگزاری رویدادهای بینالمللی نظیر جام جهانی فوتبال نیز دیده میشود که میتواند موجب کاهش حساسیتهای داخلی شود.
منتقدان این روند تأکید دارند که سیاست داخلی باید تعیینکننده سیاست خارجی باشد، نه برعکس. اما در شرایط کنونی، ناترازی سیاسی بهگونهای رقم خورده که سیاست خارجی عملاً سیاست داخلی را شکل میدهد. این مسئله میتواند پیامدهای ناگواری به همراه داشته باشد، از جمله محدود شدن فضای نقد و افزایش حساسیتها نسبت به اظهارنظرهای انتقادی در حوزه سیاست خارجی.
بر این اساس، تحلیلگران بر لزوم تغییر در این رویکرد و ایجاد توازن میان سیاست داخلی و خارجی تأکید دارند.
پیمان خواجوی، کارشناس سیاسی به روزنامه آرمان امروز گفت: یکی از مهمترین مسائل در فضای سیاسی هر کشور، نحوه تعیین و شکلگیری «سوژههای اصلی» است؛ یعنی موضوعاتی که مورد توجه فعالان سیاسی، اقتصادی و اجتماعی قرار میگیرند و به محور بحثها و سیاستگذاریها تبدیل میشوند. اما این که چرا یک موضوع به سوژه تبدیل میشود، خود یک مسئله مهم است.
وی ادامه داد: طبیعی است که احزاب، صاحبنظران و کارشناسان سیاسی و اقتصادی، تمرکز خود را بر مسائلی بگذارند که در جامعه بهعنوان سوژه اصلی مطرح شدهاند. اما برخلاف آنچه گاهی تصور میشود، این سوژهها یک امر از پیش تعیینشده یا مهندسیشده نیستند، بلکه محصول فرآیندهای اجتماعیاند.
این کارشناس سیاسی اظهار کرد: در واقع، سوژهها بهصورت تدریجی و در بستر تعاملات اجتماعی، تصمیمگیریهای کلان و شکلگیری معانی، به وجود میآیند. یعنی یک موضوع خاص بر اثر تکرار در گفتوگوهای عمومی، نقشآفرینی رسانهها، تصمیمات دولت و حتی کنشهای اجتماعی، به سطحی از اهمیت میرسد که همگان بر آن متمرکز میشوند. بهعبارتدیگر، سوژههای سیاسی و اجتماعی نه صرفاً یک انتخاب آگاهانه از سوی حاکماناند و نه امری کاملاً خودجوش؛ بلکه برآیند پیچیدهای از روابط قدرت، نیازهای اجتماعی و شرایط بینالمللی هستند.
سیاست خارجی؛ چگونه به اولویت اصلی تبدیل شد؟
وی معتقد است: یک نمونه مشخص از این روند را میتوان در جایگاه سیاست خارجی در ایران مشاهده کرد. از اوایل دهه ۸۰ شمسی، بهویژه در سالهای ۱۳۸۲ و ۱۳۸۳، با ورود پرونده هستهای ایران به مراحل حساس بینالمللی، سیاست خارجی کشور بیش از پیش مورد توجه قرار گرفت. از آن زمان تاکنون، این موضوع نهتنها بر دولتها و سیاستمداران، بلکه بر انتخابات ریاستجمهوری، مجلس، سیاستگذاریهای کلان اقتصادی، موقعیت ایران در عرصه بینالمللی و حتی زندگی روزمره مردم تأثیر گذاشته است.
خواجوی بیان کرد: امروزه نیز سیاست خارجی همچنان بهعنوان یکی از مسائل اصلی کشور مطرح است و طیف گستردهای از بازیگران داخلی را درگیر خود کرده است؛ از دولت و مجلس گرفته تا تجار و بازرگانان، دانشجویان، نیروهای اپوزیسیون و حتی مردم عادی. این مسئله تا حدی پیش رفته است که بسیاری از تحلیلگران معتقدند سیاست خارجی ایران به مهمترین سوژه سیاسی کشور تبدیل شده و سایر مسائل از جمله سیاست داخلی، تا حد زیادی به حاشیه رانده شده است.
رابطه سیاست داخلی و خارجی؛ دو روی یک سکه
وی در پاسخ به سوالاتی مبنی بر اینکه آیا این روند به سیاست داخلی آسیب زده است؟ آیا تمرکز بیش از حد بر سیاست خارجی باعث نادیده گرفتن مشکلات داخلی شده است، عنوان کرد: پاسخ این سؤال ساده نیست، زیرا سیاست داخلی و خارجی بههیچوجه از یکدیگر جدا نیستند. این دو حوزه چنان در هم تنیدهاند که هر تغییری در یکی، مستقیماً بر دیگری تأثیر میگذارد.
این کارشناس سیاسی متذکر شد: برای مثال، بسیاری از سیاستهای داخلی ایران در واکنش به تحریمهای بینالمللی، مذاکرات هستهای و روابط خارجی کشور شکل گرفتهاند. درعینحال، رقابتهای سیاسی داخلی نیز بهشدت بر سیاست خارجی تأثیر میگذارند. در داخل کشور، جناحهای سیاسی مختلف برای تعیین مسیر سیاست خارجی رقابت میکنند و حتی گاهی تلاش میکنند آن را به ابزاری برای تثبیت قدرت خود تبدیل کنند.
سیاست خارجی، ابزاری برای رقابتهای داخلی؟
وی ادامه داد: یکی از پیامدهای این پیوند عمیق میان سیاست داخلی و خارجی، تبدیل شدن سیاست خارجی به عرصهای برای رقابتهای داخلی است. در ایران، این رقابت بهوضوح قابل مشاهده است. جناحهای مختلف سیاسی تلاش دارند که مسیر سیاست خارجی را در راستای منافع خود هدایت کنند و حتی آن را به ابزاری برای تثبیت قدرت خود تبدیل نمایند.
خواجوی بیان کرد: این وضعیت در مواقع حساس، ازجمله در جریان مذاکرات بینالمللی، بیشتر نمایان میشود. هر جریان سیاسی میخواهد که خود را بهعنوان نیرویی معرفی کند که قادر است مشکلات بینالمللی کشور را حل کند. این امر موجب شده که سیاست خارجی نهتنها به یک مسئله ملی، بلکه به یک موضوع رقابتی در فضای سیاست داخلی تبدیل شود.
نتیجه این رقابتها چیست؟
وی ادامه داد: رقابت داخلی بر سر سیاست خارجی میتواند پیامدهای مختلفی داشته باشد. از یک سو، ممکن است باعث شود که سیاست خارجی کشور انعطافپذیری خود را از دست بدهد، چراکه هر تصمیم مهم در این حوزه بهشدت تحت تأثیر رقابتهای داخلی قرار دارد. از سوی دیگر، این روند میتواند سیاست داخلی را نیز تضعیف کند، زیرا بخش زیادی از تمرکز و انرژی سیاستگذاران، بهجای حل مشکلات داخلی، صرف درگیریها و اختلافات بر سر سیاست خارجی میشود.
ضرورت ایجاد توازن میان سیاست داخلی و خارجی
خواجوی متذکر شد: یک راهحل کلی این است که سیاستگذاران بهجای آنکه سیاست خارجی را به ابزاری برای رقابتهای داخلی تبدیل کنند، آن را بهعنوان یک حوزه استراتژیک و ملی در نظر بگیرند. درعینحال، لازم است که سیاست داخلی نیز مورد توجه جدی قرار گیرد و مسائل اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی، که بهطور مستقیم بر زندگی مردم تأثیر میگذارند، به حاشیه رانده نشوند.
سیاست داخلی و خارجی، دو جزء جداییناپذیر
وی درنهایت خاطر نشان کرد: سیاست داخلی و خارجی دو جزء جداییناپذیر از یکدیگرند. سیاست خارجی نمیتواند بدون در نظر گرفتن سیاست داخلی شکل بگیرد و بالعکس. بنابراین، هرگونه تلاش برای تقویت سیاست خارجی، بدون ایجاد ثبات و بهبود شرایط داخلی، محکوم به شکست خواهد بود. به همین دلیل، ضروری است که سیاستگذاران، نخبگان و تحلیلگران سیاسی، بهجای آنکه تمام تمرکز خود را بر مسائل خارجی بگذارند، نگاهی متوازن به سیاست داخلی و خارجی داشته باشند و از تبدیل سیاست خارجی به ابزاری برای رقابتهای داخلی پرهیز کنند. در غیر این صورت، این روند نهتنها به حل مشکلات کشور کمک نخواهد کرد، بلکه ممکن است بحرانهای جدیدی را نیز ایجاد کند.
source