با اینکه شخصیت اسپایدرمن با بازی تام هالند تنها شش بار در دنیای MCU حضور پیدا کرده، اما در همین چند حضور هم تا حدودی توانست برخی از طرفدارانی که سالها منتظر این شخصیت بودند را راضی کند. شخصیت اسپایدرمن در MCU نسخهای باهوش، مهربان و شجاع از آن را به تصویر میکشد که میتواند به خوبی در کنار دیگر اعضای گروه انتقامجویان حضور پیدا کند و قدرتهای خودش را نشان دهد.
مشخصاً شخصیتی که طرفداران زیادی را در بین بینندگان فیلمهای مارول دارد، دیالوگهای جذابی را هم میگوید و اسپایدرمن در این فیلمها دارای دیالوگهای جذاب، امیدبخش و ناراحتکنندهای است که برای نوجوانی در آن سن میتواند نشاندهندهی پختگی باشد. در ادامه با بهترین دیالوگهای اسپایدرمن در MCU آشنا خواهید شد.
۶- «وقتی که کارهایی که من میتوانم انجام بدهم را انجام ندهی، اتفاقات بدی میافتند و این اتفاقات به خاطر تو رخ میدهند.» – فیلم Captain America: Civil War

چیزی که این نسخه از پیتر پارکر را نسبت به دیگر نسخههای او متفاوتتر میکند این است که در این دنیا هیچ اشارهای به عمو بن و جملهی معروف او درباره مسئولیت نشده است. هرچند که این مسئله طرفداران را ناامید کرد، اما این تغییر باعث شده تا این نسخهی پیتر پارکر خاصتر باشد و با تصمیم خودش به یک قهرمان تبدیل شود.
پیتر این دیالوگ را در خلوت به تونی استارک میگوید که نشاندهنده حس مسئولیتپذیری او است، اما معنای عمیقتری نیز دارد. اسپایدرمن با احساس گناه نسبت به جانهایی که نتوانسته نجات دهد یا به آنها کمک کند تعریف میشود، حتی زمانی که این اتفاقات کاملا خارج از کنترل او باشند. این نسخه از اسپایدرمن نه تنها مهربان است، بلکه حس مسئولیت بسیار زیادی نسبت به همه چیز و همه افراد اطرافش دارد.
۵- «ترجیح میدهم برای مدتی فاصله بگیرم، یک نفر باید هوای آدمهای معمولی رو داشته باشه مگه نه؟» – Spider-Man: Homecoming

در پایان اولین فیلم اسپایدرمن در MCU، پیتر پارکر تصمیم غیرمنتظرهای گرفت و پیشنهاد پیوستن به انتقامجویان را رد کرد. در ابتدا او فکر میکرد که تونی استارک میخواهد او را با این پیشنهاد امتحان کند، اما چنین نبود. در طول فیلم پیتر متوجه میشود که جان شهروندان معمولی زیادی در خطر است و انتقامجویان و مرد آهنی آن قدری سرشان گرم است که وقت نمیکنند آنها را نجات دهند.
این لحظه نشاندهندهی رشد و بلوغ پیتر است، چرا که او فهمید که قهرمان بودن به چه معناست. این ماجرا هرگز دربارهی تبدیل شدن به یک سلبریتی معروف که به فضا سفر میکند یا در مأموریتهای جهانی شرکت دارد نبود. پیتر باید یاد میگرفت که مسئولیت چیست و قدرتهایش را برای نجات دیگران استفاده کند، نه صرفا برای رسیدن به آرزوهای شخصیاش.
۴- «آقای استارک، من حس خوبی ندارم.» – Avengers: Infinity War

طرفداران از اینکه میدیدند اسپایدرمن بالاخره در کنار انتقامجویان فعالیت میکند هیجانزده بودند، اما اصلا انتظار نداشتند که حضور اسپایدرمن در ادامه منجر به یک اتفاق تلخ و شوکهکننده شود. در لحظهای غافلگیرکننده، انتقامجویان نتوانستند جلوی تانوس را بگیرند و او نیز نصف جمعیت دنیا را از بین برد که متاسفانه اسپایدرمن نیز در بین آنها بود.
آخرین لحظات او در حالی سپری شد که متوجه شد در حال محو شدن است و از این اتفاق در شوک بود. در این لحظه، طرفداران بار دیگر به یاد آوردند که با وجود قدرتهای خارقالعاده و اعمال قهرمانانهی بینظیرش، پیتر پارکر در نهایت هنوز فقط یک بچه است. شنیدن التماسهای او برای ناپدید نشدن، شاید یکی از احساسیترین و تکاندهندهترین لحظات دنیای سینمایی مارول باشد.
۳- «ما بردیم آقای استارک، ما بردیم و تو این کار رو انجام دادی.» – Avengers: Endgame

بازگشت اسپایدرمن از مرگ بسیاری از طرفداران را در سالنهای سینما به وجد آورد. دیدن نبرد او در این فیلم و شکست دادن تانوس نیز شگفتانگیز بود. با این حال، مرد آهنی جان خودش را برای شکست تانوس فدا کرد و وقتی بر روی زمین افتاد، پیتر از اولین کسانی بود که به کنار او آمد.
او تازه به زندگی بازگشته بود، اما خیلی زود با اتفاق تلخ دیگری رو به رو شد. اولین کلماتش به تونی نه عذرخواهی بود و نه افسوس برای زمانی که از دست داده بودند، بلکه این بود که حال او را بپرسد و به او اطمینان دهد که فداکاریاش نتیجه داده است. وقتی پیتر به تونی گفت که آنها برنده شدهاند، در واقع راهی بود برای آرام کردن مردی که همیشه به او به چشم یک الگو نگاه میکرد، حتی در حالی که خودش از غم از دست دادن او در حال فروپاشی بود.
۲- «من میخوام برگردم به سفر و پیش دختری که واقعا دوستش دارم و بهش بگم چه حسی دارم.» – Spider-Man: Far From Home

پیتر در این مرحله از زندگیاش سعی داشت همه چیز را به حالت عادی بازگرداند و این یعنی باید احساس واقعیاش را به امجی میگفت. اما در عین حال زندگیاش به عنوان قهرمان بر زندگی عادیاش سنگینی میکرد و حتی در تعطیلات نمیتوانست از مسئولیتهای قهرمانیاش فاصله بگیرد. میراث سنگین تونی استارک همراه با فشارهای دوران نوجوانی، همهچیز را برایش سختتر و پیچیدهتر کرده بود.
این فشارها باعث شده بودند تا او حرفهایش را بدون فکر بیان کند که منجر به سو تفاهم میشدند. این ماجرا بار دیگر نشان میدهد که پیتر تنها یک نوجوان است و حتی به سن قانونی نیز نرسیده است. او تازه دارد متوجه میشود که داشتن دو زندگی چقدر میتواند پیچیدگیهایی ایجاد کند. خوشبختانه، امجی از آنچه پیتر تصور میکرد باهوشتر بود و نه تنها هویت واقعی او را فهمید، بلکه آن را پذیرفت.
۱- «کاری کن همه مرا فراموش کنند.» – Spider-Man: No Way Home

با فروپاشی مولتیورس که نتیجهی دخالتهای بیش از حد پیتر در تلاش برای داشتن دو زندگی متفاوت بود، او بالاخره تصمیم گرفت کار درست را انجام دهد. وقتی فهمید که تنها راه جبران این خرابی این است که همه، حتی کسانی که دوستش داشتند، او را فراموش کنند، به دکتر استرنج گفت تا این کار را انجام دهد. پیتر پس از تماشای فداکاری تونی استارک و شنیدن آخرین حرفهای عمه مِی تصمیم گرفت تا برای نجات دیگران فداکاری کند.
با این کار پیتر توانست تا شروع تازهای داشته باشد، اما باید بدون کسانی که دوستشان داشت زندگی کند. او بالاخره روی پای خودش ایستاد و آماده شد تا به تنهایی مسیرش را بهعنوان یک قهرمان بسازد. طرفداران در اعماق وجودشان میدانند که پیتر روزی دوباره راهی به سوی خوشبختی پیدا خواهد کرد، چیزی که بعد از تمام سختیهایی که کشیده، واقعاً حق او است. با این حال، فداکاریاش شاید یکی از مهمترین فداکاریها در دنیای سینمایی مارول باشد، چرا که برخلاف بسیاری از قهرمانان، او در نتیجهی این تصمیم نمرد، بلکه مجبور شد با عواقب آن زندگی کند که شاید از مرگ سختتر باشد.
منبع: CBR
source