دیزنی در پی ساخت لایو-اکشن از روی آثار ماندگار خود، «سفید برفی» را هدف قرار داده و نتیجۀ کار یک رکورد منحصر به فرد است. نمرۀ ۱.۷ در وبسایت IMDb و فروشی کمتر از بودجۀ فیلم!
۸۸ سال پیش اولین انیمیشن بلند استودیوی والت دیزنی ساخته شد؛ انیمیشن ماندگار «سفید برفی» که کودکی همۀ ما را فارغ از این که متولد چه دههای باشیم رقم زد. «سفید برفی» به یک خاطرۀ ماندگار از کودکی همۀ ما بدل شد. انیمیشنی که در سال ۱۹۳۷ به کارگردانی دیوید هَند، ویلیام کاترل، ویلفرد جکسون، لری موری، پرس پیرس و بن شارپستین به روی پردۀ سینما رفت و جزو اولین انیمیشنهای سینمایی تاریخ سینما محسوب میشود.
هنر ماندگار است و زمان نمیتواند آن را متوقف کند. مگر نه اینکه موتزارت، داوینچی، میکل آنژ و شکسپیر کماکان بینظیر و بیبدیلند؟! مگر گذر زمان و پیشرفت تکنولوژی توانسته کسی در سطح این افسانهها برای ما به ارمغان بیاورد؟! سینما هم همین است. اشتباه ما همین است که فکر میکنیم با پیشرفت تکنولوژی، کیفیت دوربینها، تدوین دیجیتال و امثالهم سینما هم پیشرفت کرده است. اصلا این گونه نیست. سینما هنر است و اتفاقا در لحظۀ کنونی به مراتب عقبتر از سالها پیش ایستاده است. سینمای اکنون جهان سینمایی عقبمانده است!
«سفید برفی» سال ۱۹۳۷ را هنوز هم میتوان نشست و تماشا کرد و حظ کرد! در حالی که آن انیمیشن تماما با استوریبرد و نقاشی ساخته شده است! کماکان دیدنی است! کماکان وقتی صحنههای رقص و آواز سفید برفی و هفتکوتوله را ببینیم روحمان نوازش میشود و از ته دل لبخند میزنیم. با اینکه این انیمیشن در زمانی ساخته شده است که سالهای ابتدایی فیلمهای ناطق بود و کیفیت ضبط صدا بسیار پایین بود.
اما اثر پیش رو چه؟! فیلم پر سر و صدا و پر حواشی Snow White که با بودجهای ۲۰۸ میلیون دلاری ساخته شده است و ۱ دقیقۀ آن انیمیشن میارزد به سر تا پای این اثر بیروحِ بیارزش! برای اینکه پیشرفت تکنولوژی به معنای پیشرفت سینما نیست. شاید خیلیها فراموش کرده باشند ولی؛ سینما هنر هفتم است و هنر، از جنس روح است.

حقیقتا میتوان ساعتها در باب این موضوع نوشت. در باب افول سینما، افول هنر. میتوان دربارۀ انیمیشن ماندگار «سفید برفی و هفت کوتوله» سال ۱۹۳۷ نوشت و تأثیری که روی همۀ ما گذاشته است. اما ناگزیرم در این مطلب به نقد و بررسی فیلم جدید «سفید برفی» بپردازم. اثری که تقریبا هیچ نکتۀ روشنی در آن رؤیت نمیشود!
فیلم «سفید برفی» با حواشی فراوانی تولید شد. احتمالا به خوبی میدانید که چه حواشی فراوانی بر سر انتخاب ریچل زگلر در نقش سفید برفی در فضای مجازی پیش آمد و با انتقاد فراوان مردم روبهرو شد. پس از آن اظهار نظرهای وقیحانۀ ریچل زگلر آتشی بر خرمن فیلم «سفید برفی» بود و باعث زبانه کشیدن شعلۀ نفرت از او در این نقش شد. بازیگری که نه به لحاظ ظاهری و نه به لحاظ اخلاقی به هیچ وجه شباهتی به تصویر ذهنی مخاطبان از سفید برفی نداشت.
اما کاش مشکل فیلم «سفید برفی» فقط همین نامتناسب بودن ریچل زگلر برای این نقش بود. اگر فیلم را دیده باشید احتمالا با من موافق خواهید بود که شاید کمترین نقطۀ ضعف پیش رو همین مسئله باشد. اتفاقا اگر مسائل فرامتنی را کنار بگذاریم و بخواهیم فقط از خود فیلم دربارۀ فیلم سخن بگوییم ریچل زگلر جزو قابل تحملترین بخشهای خود فیلم است! در ادامه به بررسی دقیقتر این مسائل میپردازم.
فیلم Snow White همانند انیمیشن ماندگار «سفید برفی و هفت کوتوله» سال ۱۹۳۷ با ورق زدن کتابی به نام سفید برفی آغاز میشود. فیلم در دقایق ابتدایی ما را به سراغ کودکی این پرنسس میبرد. کودکی که به هیچ وجه ساخته نمیشود و تمامی این روایت از ابتدا بد آغاز میشود! شخصیتپردازی پدر و مادر سفید برفی مضحک است و آنها هستند که صرفا یک آواز با او بخوانند و یک گردنبندی به او بدهند و سپس حذف شوند! ماجرا وقتی مضحکتر میشود که در ادامه میبینیم مسئلۀ نبود پادشاه (پدر) و آن گردنبند به محور اصلی فیلم تبدیل میشود! در حقیقت اینجا برخلاف انیمیشن ۱۹۳۷، اینکه چه کسی زیباترین فرد جهان است محور فیلم نیست و این مسئلۀ نبود پادشاه و حکمرانی ملکۀ بدجنس است که به هستۀ اصلی فیلم بدل شده است! مسئلهای که واضحا در چنین فیلمی با پرداختی احمقانه روایت میشود.
دوست دارم کارگردان این اثر، مارک وب را خطاب قرار دهم و بگویم تو که بلد نیستی هیچ گذشتهای بسازی اصلا برای چه این سکانس را ساختهای. چند جمله مثل انیمیشن ۱۹۳۷ به صورت متن روی صفحه بنویس و از کودکی او عبور کن! مطمئنا تأثیر همان متن بیشتر از سکانسی بود که تو ساختی!
عجیب این است که مارک وب ابدا کارگردان افتضاحی نیست. آثار قابل قبول و خوبی در کارنامۀ این کارگردان ۵۰ ساله دیده میشوند. از جمله فیلم کمدی عاشقانۀ (۵۰۰) Days of Summer، درام سرگرمکنندۀ Gifted با نقشآفرینی کریس ایوانز و دو فیلم محبوب The Amazing Spider-Man که به تازگی و در ایام عید در این مطلب به نقد و بررسی فیلم اول آن پرداختم. نکتۀ مشترک تمام این آثار کارگردانی خوب مارک وب است. اما در این فیلم خود مارک وب که به شخصه انتظار داشتم به دور از حواشی یک فیلم قابل قبول سرگرمکننده ارائه دهد عملکردی فاجعهبار دارد! از مدیریت او روی تیم طراحی جلوههای ویژه و بصری گرفته تا فیلمنامۀ فاجعۀ اثر! «سفید برفی» از شانسهای اصلی کسب تمشک طلایی در همۀ بخشها خصوصا بدترین فیلم، بدترین فیلمنامه و بدترین کارگردانی است!

همه چیز این اثر نسبت به انیمیشن «سفید برفی و هفت کوتوله» ۱۹۳۷ به مراتب ضعیفتر است. حتی از نظر بصری! با وجود این همه بودجه و بریز و بپاش فیلم «سفید برفی» به جز همان طراحی لباس کلاسیک سفید برفی هیچ نکتۀ جذابی از منظر بصری ندارد و در اکثر صحنهها حتی بیننده را عصبی میکند!
جلوههای ویژۀ فیلم به معنای واقعی کلمه بد است! در سال ۲۰۲۵ با وجود این همه پیشرفت تکنولوژی (که استثنائا در عرصۀ CGI تأثیر مستقیم دارد) چطور با چنین بودجهای این طراحی بیروحِ بیکیفیت را ساختهاند؟! از طراحی قصر و شهر که واقعا اذیتکننده است بگیرید تا طراحی حیوانات! چطور میشود در انیمیشنهای همین کمپانی دیزنی، طراحی حیوانات به شکل مسحورکننده در Lion King (2019) اتفاق بیفتد اما همین کمپانی که میداند در حال ساخت اثری است که حیوانات نقش مهمی در آن دارند انقدر بد و مصنوعی عمل میکند؟! دربارۀ طراحی هفت کوتوله که چیزی نگوییم بهتر است! هفت مرد بیریخت مصنوعی که هیچ چیزشان قابل باور نیست! مقایسه کنید با هفت کوتولۀ انیمیشن اصلی که چقدر دوستداشتنی و تماشایی بود!

همه چیز در فیلم «سفید برفی» واضحا بدون زحمت خاصی شکل گرفته است و پروژه جوری به نظر میرسد که فقط باید به طریقی ساخته و ارائه میشد. هر چیزی را که در فیلم نگاه کنید سهلانگارانه و پر از ایراد ریز و درشت است. مثلا موسیقی فیلم که یک عنصر مکمل جداگانه است که میتوانست به خودی خود جذاب باشد و باعث شود حداقل از آن به عنوان نقطه قوت فیلم یاد کنیم هم اصلا خوب نیست! موسیقی در این فیلم میتوانست نقش پرررنگی داشته باشد اما به محض اینکه کمی از تماشای فیلم میگذرد حتی یک تِم و ریتم کوچک از موسیقی «سفید برفی» در یاد شما نمیماند! چه موسیقی متن و چه ترانههای فیلم. فیلم «سفید برفی» پر است از سکانسهای موزیکال و ترانهخوانیهای ریچل زگلر که هیچ یک قدرتمند نیستند. البته صدای ریچل زگلر میتوانست با یک ترانۀ قدرتمند و کارگردانی قوی همراه شود و به یک نتیجۀ خوب ختم شود اما نه متن ترانهها خوب است، نه آهنگسازی خوبی دارد و نه در کارگردانی صحنۀ موزیکال خوب عمل شده. بنابراین فیلم «سفید برفی» حتی در موسیقی هم عملکرد خوبی ندارد تا قابل دفاع باشد. شاید این جای خالی آلن منکن باشد که اکنون در این فیلم حس میشود. آهنگساز بزرگی که تقریبا ساخت موسیقی متن تمامی آثار سینمایی مشهور دهههای اخیر کمپانی والت دیزنی را برعهده داشته است. از انیمیشن «دیو و دلبر» ۱۹۹۹ گرفته تا «گیسو کمند» ۲۰۱۰، فیلم لایو-اکشن «علاءالدین» ۲۰۱۹ و به تازگی همین فیلم «پری دریایی کوچولو» ۲۰۲۳.
اما فارغ از مسائل دیگر، به نظر من گل گدوت و ریچل زگلر نقش خود را تا حدی قابل قبول ایفا کردهاند. با اینکه فیلمنامه عملا فاجعه است و همه چیز در اجرا به ضرر آنهاست اما آنها (و خصوصا گل گدوت) توانسته با اکتی اگزجره تا حدی این داستان فاجعه را به یک نمایش غیر توهینآمیز تبدیل کند! گرچه اداهای ریچل زگلر -خصوصا وقتی او را در کلوز-آپ میبینیم مصنوعی و زننده است- اما او هم انصافا در فیلم چندان بد نیست.

اما هر چه تا الان گفتیم تنها بخش ناچیزی از ضعفهای این اثرِ بسیار بد محسوب میشود. موسیقی در فیلم گرچه خوب نیست اما حداقل قابل پذیرش است. جلوههای ویژه و طراحیها اگرچه بد هستند اما افتضاح و فاجعه نیستند. اما فیلمنامۀ «سفید برفی» واقعا فاجعه است! حالا این فیلمنامۀ فاجعه را با کارگردانی بد مارک وب ترکیب کنید و این را هم در نظر بگیرید که هیچ یک از بخشهای مکمل فیلم (جلوههای ویژه، موسیقی متن و ترانهها) هم در سطحی بالا نیستند تا به دل بیننده را به چیزی خوش کنند! این یعنی فیلم Snow White 2025!
عیار فیلمنامه در همان دقایق ابتدایی با معرفی پادشاه و ملکۀ سابق (پدر و مادر سفید برفی) همانطور که گفتم مشخص میشود. در فیلم «سفید برفی» ما هیچ کاراکتری نداریم و سفید برفی هم خودش در فیلم یک تیپ است. یک تیپ نخنما شدۀ کلیشهای که در پرداخت همین کلیشه هم بد عمل شده است! در حقیقت سفید برفی این فیلم قرار است همان تیپ آشنای یک دختر مهربان خوشقلب سخاوتمندی باشد که علاوه بر اینها شجاع هم هست. یک دختری که خیر مطلق است. و از آن طرف هم آنتاگونیست فیلم هم تیپ کلیشهای و نخنما شدۀ ملکۀ شرور بدجنس بدذات بدخواهی است که شر مطلق است! اما جدا از این تقابل خیر و شر که به سطحیترین و نخنما شدهترین شکل ممکن اجرا میشود، پرداخت همین خیر و شر هم ناقص و دارای ایراد است!
رفتار سفید برفی که مثلا نماد خوبی و پاکی است را در رفتارش با آن پسر جوان نگاه کنید. پس از یک سکانس نسبتا خوب (که میتوان گفت تنها سکانس بامزۀ کل فیلم همان سکانس جنگل و تکه پراکنیهای پسر به سفید برفی با ترانۀ princess Problems است) در یک صحنۀ بسیار بد میبینیم که پسر برای نجات جان سفید برفی خودش را به طرف تیر پرتاب میکند و تیر به او برخورد میکند و به شدت مجروح میشود. در ابتدا سفید برفی متوجه این امر نمیشود اما هنگامی که دقایقی بعد متوجه این امر میشود هیچ واکنش درستی به این موضوع ندارد و گویا پسر وظیفهاش بوده تا جان خود را فدای جان سفید برفی کند! یا مثلا در صحنهای که هفت کوتوله دست به تمیز کردن خانه میزنند سفید برفیِ مدرن برخلاف سفید برفی کلاسیک دست به سیاه و سفید نمیزند و مثل یک ملکه فقط آواز میخواند و میرقصد! حتی در جایی از فیلم وقتی تمامی اعضای گروه متشکل از سفید برفی و هفت کوتوله و پسر و گروه جوانش تصمیم میگیرند به سمت قلعه حرکت کنند و حکومت را به دست بگیرند، سفید برفی بدون هیچ تواضعی خود را در نقش رهبر دیکته میکند تا دیگران به او تعظیم کنند!

علاوه بر اینکه شخصیتپردازی سفید برفی با مشکلات متعددی روبهرو است و عملا کاراکتری ساخته نمیشود، ارتباط او با سایر عناصر فیلم هم به شدت بد است! در انیمیشن کلاسیک با پرداخت درخشانی پیوند ما بین سفید برفی و حیوانات جنگل از طریق صدای دلنشین و شخصیت به شدت مهربان و دوستداشتنی اوست که ساخته میشود. اما اینجا اصلا معلوم نیست چه میشود که یکدفعه حیوانات جنگل تصمیم میگیرند در جنگل به کمک او بیایند! اصلا حیوانات در این فیلم بود و نبودشان هیچ فرقی نمیکند! همانطور که هفت کوتوله تأثیر خاصی روی این داستان نمیگذارند!
اصلا ارزش ندارد بخواهم اشکالات فیلم را تماما بازگو کنم چرا که فیلم ماقبل این حرفهاست! مثلا سکانسی که خنگول ناگهان لب به سخن میگشاید را به یاد بیاورید. اینکه فردی که سالهاست لال بوده و توانایی حرف زدن نداشته بتواند حرف بزند باید به یک نقطۀ عطف در طول فیلم تبدیل شود اما اینجا ناگهان صحبت میکند و هیچ کسی حتی اعتنای خاصی به این موضوع ندارد و فیلمساز صرفا با دو تا دیالوگ سر و ته قضیه را هم میآورد. خوب اصلا چرا چنین تصمیمی گرفتی که چنین شتابزده و بدون پرداخت از روی آن بگذری؟! حقیقتا فیلمنامۀ اثر به عقیدۀ من زیر کودکانه است! یعنی اگر کودکی که انیمیشن «سفید برفی» را تماشا کرده حتی در کمتر از ۱۰ سالگی بخواهد داستانی دربارۀ سفید برفی بنویسد از این فیلمنامه و داستان پیش رو جلوتر خواهد بود!
البته همانطور که گفتم در کنار فیلمنامۀ فاجعه، کارگردانی هم بد است! احتمالا شما هم با بنده همنظر هستید که با اینکه سالیان سال از تماشای انیمیشن کلاسیک «سفید برفی و هفت کوتوله» میگذرد اما کماکان چهرۀ ترسناک پیرزن (ملکه پس از اعمال جادو) و آن سکانسهای دارک از یادمان نرفته و در ذهنمان حک شده است. اما این فیلم در بازسازی آن سکانسها چه میکند؟! فیلم نه تنها برخلاف اثر کلاسیک درخشان قادر به خلق کوچکترین تعلیقی نیست که حتی یک شوک ۰.۱ ثانیهای هم نمیسازد! صحنۀ تعارف کردن سیب به سفید برفی و خبررسانی حیوانات به هفت کوتوله احمقانه است!

در پایان باید گفت فیلم «سفید برفی» بدون شک یکی از بدترین آثار سال است! اثری که احتمالا میتواند بدترین فیلم تاریخ کمپانی والت دیزنی هم لقب بگیرد! فیلمی که بزرگترین حسنش این است که افول سینما را در چشم ما فرو میکند و به ما یادآوری میکند که نسخۀ کلاسیک آن (انیمیشن «سفید برفی و هفت کوتوله») چقدر دیدنی است! پیشنهاد میکنم این فیلم را نبینید و اگر دوست دارید دوباره داستان سفید برفی را مرور کنید همان انیمیشن کلاسیک را با دقت بیشتر تماشا کنید و لذت ببرید!
نمره نویسنده به فیلم: ۲ از ۱۰
source