Wp Header Logo 1048.png

به گزارش شهرآرانیوز، «ماریو بارگاس یوسا» جسورترین و بی‌باک‌ترین نویسنده‌ اسپانیایی در ۲۴ فروردین امسال چشم از جهان فروبست و عاشقان ادبیات و خوانندگان پروپاقرص کتاب‌های نقادانه‌اش علیه ظلم و استبداد را در غم ازدست‌دادن چنین غول ادبیاتی فرو برد.

این نویسنده در طول ۵۵ سالی که به نوشتن روی آورد، ۵۹ کتاب نوشت و موضوع اولین رمانش را به گفته‌ خودش، پدرش به او داد؛ وقتی که بعد از مدت‌ها سروکله‌ پدر در زندگی او پیدا می‌شود و حالا یوسا که پیش از این در کنار مادرش و خانواده‌ خوش‌مشربش زندگی می‌کرده و تاکنون خیال می‌کرده پدرش مرده، اکنون با حقیقتی محض روبه‌رو می‌شود؛ چراکه پدر مستبدش زنده است. اما سال‌ها پیش از تولد ماریو، آن‌ها را ترک کرده است.

شاید همین دلایل در کودکی بود که سبب شد یوسا چنین مصرانه بر گفتن حقایق اصرار بورزد و پیوسته در نوشته‌هایش علیه ظلم بنویسد؛ چراکه مادر تا سال‌ها مسئله‌ زنده‌بودن پدر را از او کتمان کرده و پدر نیز او را به‌اجبار به ارتش فرستاده بود. تحمل ظلم و استبداد پدر و البته شخصیت خاص ماریو، مانند علایق عجیب او در کودکی، دعوت تمام همکلاسی‌هایش به صرف چای در خانه‌شان، جاسوسی‌کردن از آدم‌ها از روی درخت تا التماس برای کتک‌نزدن پدر، ظلم و حقارتش دربرابر پدر، احساس بی‌دفاعی و از همه مهم‌تر، رفتن به ارتش به‌اجبار پدر، که نقطه‌ عطف زندگی او شد و به گفته‌ خودش «من به لئونکیو پرادو رفتم، چون پدرم فکر می‌کرد ارتش، بهترین درمان برای ادبیات است؛ اما او در عوض، موضوع اولین رمانم را به من داد»، همه‌وهمه بن‌مایه آثار او را تشکیل دادند.

کتاب «سال‌های سگی» در حقیقت برشی از زندگی این نویسنده در ارتش است. پس از آن، کتاب «گفت‌و‌گو در کاتدرال»، شاهکار دیگری از ماریو بارگاس یوسا است که به‌دلیل سبک نگرش پیچیده‌ آن یا ترجمه‌ انگلیسی‌اش، کمتر به آن توجه شد.

یوسا که در مقایسه با هم‌دوره‌ای خودش مارکز، بسیار رک‌گو و جسور بود، احساسات کم‌تری از خود نشان می‌داد. با این حال معتقد بود «ادبیات با خلق و دوباره‌سازی قصه‌ها و افسانه‌ها، زندگی انسان‌ها را غنی می‌کند و یک زندگی موازی همراه با زندگی واقعی را پیش می‌برد که انگیزه‌های آن غنی‌تر، واضح‌تر و شفاف‌تر است».

علاوه بر این‌ها ماریو بارگاس یوسا به عنوان چهره‌ای سیاسی در کشورش شناخته می‌شد؛ تا مرز رئیس‌جمهورشدن پیش رفت و در جشن‌تولد هشتادسالگی‌اش چهره‌هایی همچون رئیس‌جمهور شیلی، یکی از رؤسای جمهور سابق اروگوئه، دو تن از رؤسای جمهور سابق کلمبیا و دو تن از نخست‌وزیران سابق اسپانیا حضور پیدا کردند. او هیچ علاقه‌ای به صحبت از زندگی عاشقانه‌اش نداشت و گویا محور اصلی تمرکز او سیاست، ادبیات و زبان اعتراض‌آمیزی بود که بر قلم می‌راند.

یوسا که از دوستان صمیمی مارکز بود، پس از چندی رابطه‌ آن‌ها به تیرگی گرایید؛ اما او رمان‌های دوستش، مارکز را پس از مرگ او، زنده و خوانا خواند.

یوسا در سال ۲۰۱۰، برنده‌ «جایزه‌ نوبل» ادبیات شد، در بسیاری از دانشگاه‌ها تدریس کرد و «جایزه سروانتس» مهم‌ترین جایزه ادبی نویسندگان اسپانیایی‌زبان را از آن خود کرد و درنهایت در سال ۱۹۹۶، برنده «جایزه صلح» در آلمان شد.

او در کتاب «چرا ادبیات»، درباره‌ اهمیت ادبیات چنین نوشته:

جامعه‌ای بی‌خبر از خواندن که از ادبیات بویی نبرده، همچون جامعه‌ای از کرولال‌ها، دچار زبان‌پریشی می‌شود و به‌سبب زبان ناپخت و ابتدایی‌اش مشکلاتی عظیم دربرابر برقراری ارتباط خواهد داشت. این درمورد افراد نیز صدق می‌کند. کسی که فقط پرت‌وپلا می‌خواند، بی‌گمان اختلالی در بیان دارد، این آدم‌ها بسیار حرف می‌زنند، اما اندک می‌گویند.

سرانجام این نویسنده‌ بزرگ که تمام عمر خود را در بسط آزادی نوشت، در هشتادونه‌سالگی چشم از جهان فروبست؛ نویسنده‌ای که تا همیشه آثارش در قفسه‌ کتابخانه‌ عاشقان ادبیات موجود است و حرف‌هایش در ذهن مخاطبانش می‌ماند. او که معتقد بود مانند فلوبر، «استعداد نویسندگی ندارد و فقط یک ذهنیت درباره‌ خود دارد و آن اینکه می‌خواهد نویسنده شود»، کوشید تا نویسنده شود و نویسنده بماند.

source

einiat.ir

توسط einiat.ir

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *