همه فیلمهای این فهرست برای مخاطبان کودک ساخته شدهاند و بهشکل نمادین، درباره سفر بزرگ هر کودک، یعنی ورود به دنیای بزرگسالی، تأمل میکنند. قهرمانان این فیلمها، چه پسر و چه دختر، با احساسات ناشناخته، جابجاییهای ناگهانی و حتی مرگ روبهرو میشوند، اما از موقعیتهایی عبور میکنند که حتی برای یک بزرگسال هم دشوار بهنظر میرسد. در اینجا به سراغ هیجانانگیزترین فیلمهای ماجرایی درباره کودکان میرویم که ممکن است برای والدین هم جذاب باشند.
پدینگتون (۲۰۱۴) – ماجراهای خرس دوستداشتنی در لندن

در اعماق جنگلهای پرو، خانوادهای از خرسها زندگی میکنند: خاله لوسی، عمو پاستوزو و فرزندخوانده کوچکشان، یک خرس بامزه. یکروز، زلزلهای وحشتناک خانهشان را ویران میکند. عمو پاستوزو جان میبازد و خاله لوسی تصمیم میگیرد به سرای سالمندان خرسها برود. اما برادرزادهاش را به لندن نزد یک جغرافیدان انگلیسی میفرستد؛ همان کسی که سالها پیش به این خرسها انگلیسی یاد داده و عشق به مارمالاد پرتقال را در دلشان کاشته. وقتی خرسکوچک به پایتخت بریتانیا میرسد، میبیند انگلستان آنقدرها هم که فکر میکرد رنگارنگ نیست: هوا وحشتناک است و مردم بیادب و بیتفاوت. اما در ایستگاه قطار، خانواده مهربان براون او را پیدا میکنند و تصمیم میگیرند چند روزی از پدینگتون نگهداری کنند و در یافتن آن جغرافیدان به او کمک کنند.
خرس پدینگتون را مایکل باند در سال ۱۹۵۸ خلق کرد و از آن زمان، این شخصیت به نمادی واقعی از بریتانیا تبدیل شده است. ماجراهای او چندینبار برای تلویزیون اقتباس شد، اما تنها نسخه پل کینگ بود که به یک سهگانه پرفروش تبدیل شد. رمز موفقیت این فیلمها در انیمیشن عالی و فیلمنامه بامزه است. کمدی داستان حول تلاشهای پدینگتون، این غریبه جنگلنشین، برای سازگاری با دنیای مدرن میچرخد؛ چالشهایی که حتی برای چیزهای پیشپاافتادهای مثل مسواک یا دوربین عکاسی به وجود میآید.
چارلی و کارخانه شکلاتسازی (۲۰۰۵) – سفر جادویی به دنیای شیرینیها

ویلی وانکا (جانی دپ)، سازنده مرموز خوشمزهترین شیرینیهای جهان، یک قرعهکشی غیرمنتظره برگزار میکند: پنج بلیت طلایی در میان شکلاتهایش پنهان کرده و آنها را به سراسر جهان فرستاده است. کودکانی که این بلیتها را پیدا کنند، میتوانند از یک تور اختصاصی در کارخانه او دیدن کنند. چارلی (فردی هایمور)، شخصیت اصلی فیلم، اصلاً توان خرید شکلات را ندارد، وضعیت مالی خانوادهاش بعد از اخراج پدرش بسیار بد شده است. اما بهلطف یک اتفاق، او هم یکی از بلیتهای طلایی را پیدا میکند و همراه پدربزرگش (دیوید کلی)، که سالهاست طرفدار آقای وانکا است، راهی کارخانه میشود. در آنجا، چارلی با چالشهای متعددی روبهرو میشود.
تیم برتون بر اساس رمان رولد دال، یک قصه کاملاً کودکانه نساخته است. او از کودکی به آثار این نویسنده علاقه داشت؛ ترکیب تاریکی و نور، طنز تند و بیپردهگویی با کودکان از ویژگیهای کارهای دال بود. فیلمنامهنویسان تصمیم گرفتند از نسخه اصلی کتاب فاصله بگیرند و روی موضوع خانواده و تربیت تمرکز کنند. بههمیندلیل، شخصیت پدر وانکا به داستان اضافه شد و رفتارهای عجیب و غریب او با گذشته آسیبزایش توجیه شد.
سرگذشت ناگوار بچههای بدشانس (۲۰۰۴) – ماجرای سه کودک باهوش در برابر مردی شرور

خانه خانواده بودلر در آتش سوخت و این حادثه سه کودک، ویولتِ مبتکر، کلاسِ کتابدوست و سانیِ کوچک را یتیم کرد. دادگاه نزدیکترین فامیل، کونت اولاف (جیم کری)، را بهعنوان قیم آنها انتخاب میکند. اما بچهها خیلی زود متوجه میشوند او قصد مراقبت ندارد و فقط به دنبال ثروت خانواده است. وقتی اولاف سعی میکند آنها را بکشد، بچهها با کمک یک پلیس محلی از قیمومیت او فرار میکنند و پیش یکی دیگر از اقوام میروند. اما اولاف بهاینراحتی دست بردار نیست. برای نجات، بودلرها باید او را جلوی چشم همه گیر بیندازند و راز مرگ والدینشان را هم فاش کنند.
براد سیلبرلینگ «سرگذشت ناگوار…» را در اوج محبوبیت تیم برتون ساخت، بههمیندلیل سبک کارش بسیار شبیه به برتون است. علاوه براین، طراح لباس همیشگی برتون، کولین اتوود و تیم «اسلیپی هالو» (طراح صحنه ریک هاینریکس و فیلمبردار امانوئل لوبزکی) روی این فیلم کار کردند. نتیجه یک اثر نسبتاً تاریک است که پر از خطرهای غیرکودکانه و حتی مرگ است.
هوگو (۲۰۱۱) – رازهای پسر یتیم در پاریس قدیم

هوگو کابرِ ۱۲ساله (آسا باترفیلد) تلاش میکند یک ماشین مکانیکی را که از پدر مرحومش (جود لاو) به جا مانده، تعمیر کند. برای این کار، از یک مغازه اسباببازیفروشی در ایستگاه قطار دزدی میکند. یکروز، صاحب مغازه، ژرژ ملییس (بن کینگزلی)، او را دستگیر میکند، دفترچه طراحیاش را که برای تعمیر ماشین ضروری است، ضبط میکند و به پلیس محل (ساشا بارون کوهن) تحویل میدهد. اما هوگو موفق میشود فرار کند. حالا باید به هر قیمتی که شده دفترچه را پس بگیرد و کارش را ادامه دهد. او مطمئن است با این اختراع میتواند با پدر مرحومش ارتباط برقرار کند. در این راه، ایزابل (کلویی گریس مورتز)، یکی از فامیلهای ملییس به او کمک میکند. در این فرآیند، بچهها متوجه میشوند صاحب مغازه اسباببازیفروشی رازهای زیادی دارد.
«هوگو» یک اثر نادر در فیلمسازی مارتین اسکورسیزی (کارگردان «رانندهٔ تاکسی» و «رفقای خوب») است. این فیلم یک داستان فانتزی تلخ و شیرین درباره تولد سینماست که از نگاه دو کودک یتیم پاریسی در سال ۱۹۳۱ روایت میشود. ترکیب طرح داستان معمایی، فضای فانتزی و صداقت کودکانه به تماشاگر کمک میکند حس جادوی کشف اولین تجربه تماشای فیلم و غرقشدن در تاریخ آن را لمس کند.
جایی که هیولاها هستند (۲۰۰۹) – سفر خیالی پسری تنها به جزیره هیولاها

مکسِ ۹ساله (مکس رکوردز) مدام با مادر (کاترین کینر) و خواهر بزرگترش دعوا میکند. یکروز، او مادر را با دوست جدیدش (مارک رافالو) میبیند و از خانه فرار میکند. در راه، به یک برکه و قایق میرسد. مکس سوار قایق میشود و جریان آب او را به اعماق اقیانوس میبرد. کمی بعد، خود را در جزیرهای عجیب مییابد؛ جایی که موجوداتی پشمالو و شاخدار (هیولاها) زندگی میکنند. مکس با یکی از آنها به نام کارول (جیمز گاندولفینی) دوست میشود. کارول هم مثل او مدام با دیگران جروبحث دارد. اما یکروز، تندمزاجی او به عواقب جبرانناپذیری منجر میشود.
این فانتزی اسپایک جونز بر اساس کتابی به همین نام از موریس سنداک ساخته شده است؛ کتابی که در سال ۱۹۶۳ انقلابی در ادبیات کودک ایجاد کرد. در آن زمان، صحنههای مشاجره کودک با مادر یا پرداختن به خشم و ناامیدی کودکان تابو بود، اما این کتاب با جسارت به آنها پرداخت. جونز برای اقتباس سینمایی، سبکی کاملاً واقعگرایانه انتخاب کرد و هیولاها را با بازیگران در لباسهای غولآسا بهتصویر کشید. آنها تجسم احساسات متضاد یک پسر ۹ساله هستند: خشم، حسادت، همدردی و میل به ارتباط.
پلی به سوی ترابیتا (۲۰۰۷) – دوستی جادویی و دنیای خیالی دو کودک

در یک مسابقه دو مدرسهای، جس (جاش هاچرسون) یک پسر گوشهگیر توسط تازهواردی به نام لسلی (آناسوفیا راب) شکست میخورد. از آن روز به بعد، آنها دوستان جدانشدنی میشوند. لسلی هم مثل جس، مورد آزار قلدرهای مدرسه قرار میگیرد. برای فرار از مشکلات روزمره، آنها در جنگل دنیای خیالی خودشان (ترابیتا) را میسازند؛ جایی که ترولها، پریها و دیگر موجودات افسانهای زندگی میکنند. اما واقعیت در غیرمنتظرهترین لحظه به سراغ آنها میآید.
یکی از تأثیرگذارترین و احساسیترین فیلمهای کودک که بر اساس رمان کاترین پترسون ساخته شده است. خود پترسون از تجربیات پسرش دیوید در کودکی الهام گرفته بود. دیوید پترسون هم در نوشتن فیلمنامه «پلی به ترابیتا» مشارکت داشت. باوجود مخاطب کودک، این فیلم درباره موضوعات سنگینی مثل خشونت، مرگ و احساس گناه است. قهرمانان داستان خیلی زود مجبور میشوند بزرگ شوند و با دنیای بیرحم بزرگسالان، جایی که دیگر جایی برای قصهها نیست روبهرو شوند.
استوارت لیتل (۱۹۹۹) – زندگی پرماجرای یک موش کوچولو در خانواده بزرگ

پدر و مادر جورج لیتل تصمیم میگیرند آرزوی او را برآورده کنند و برایش یک برادر کوچک بخرند. اما این برادر آنطور که جورج تصور میکرد نیست، او یک موش سخنگو به نام استوارت است که از پرورشگاه آورده شده. کمکم استوارت لیتل دل همه اعضای خانواده را بهدست میآورد، بهجز گربه حسود خانه، اسنوبال که نقشه شیطانی برای خلاصشدن از شر این موش میکشد.
این کمدی خانوادگی بر اساس رمانی از ئی.بی. وایت ساخته شده و فیلمنامه آن را ام. نایت شیامالان نوشته است. نویسنده مشهور فیلمهای ترسناک در این اثر، تمام خطراتی که یک موش کوچک در شهری بزرگ را تهدید میکند، بهتصویر میکشد. بااینحال، داستانی احساسی درباره پذیرش یک فرزندخوانده در خانواده است.
تنها در خانه (۱۹۹۰) – پسر باهوشی که از خانه در برابر دزدها دفاع میکند

خانواده پرجمعیت مکالیستر میخواهند کریسمس را در پاریس بگذرانند. در شلوغیِ جمعکردن وسایل، آنها کوچکترین پسر ۸سالهشان، کوین را در خانه جا میگذارند. خوشبختانه، زندگی در خانوادهای بزرگ به او یاد داده چطور از خودش مراقبت کند. او اصلاً نگران رفتن خانواده نیست و حتی خوشحال است که چند روزی از سر و صدای همیشگی دور باشد. اما دو سارق به خانه مکالیسترها چشم دوختهاند و حالا کوین باید از خود و داراییهای خانواده دفاع کند.
فیلم کریس کلمبوس با فیلمنامهنویسی جان هیوز، یکی از پرفروشترین فیلمهای تاریخ سینمای آمریکا شد. «تنها در خانه» تا سال ۲۰۱۱، عنوان پرفروشترین کمدی را در اختیار داشت. این فیلم نهتنها یک کمدی عالی، بلکه یک اثر کریسمسی است که بسیاری از تماشاگران هنوز سالنو میلادی را بدون آن تصور نمیکنند.
پرستار مکفی (۲۰۰۵) – پرستار جادویی و بچههای شیطان

خانواده براون از آقای سدریک براون (کالین فرث)، یک مرد بیوه و هفت فرزند شیطانش تشکیل شده است. بعد از مرگ همسرش، آقای براون بیشتر وقتش را در محل کار میگذراند و برای بچهها پرستار میگرفت. اما تا حالا ۱۷ پرستار بهخاطر شیطنتهای بچهها از کارشان استعفا دادهاند. سدریک که دیگر درمانده شده، زن عجیبوغریبی به نام ماتیلدا مکفی را استخدام میکند، زنی زشت که میخواهد بچههای براون را تربیت کند. بچهها خیلی زود متوجه میشوند شیطنتهایشان روی او اثری ندارد و علاوه براین، او تواناییهای عجیبی دارد.
«پرستار مکفی» یک فانتزی کمدی خانوادگی بر اساس کتاب «ماتیلدا پرستار بچه» اثر کریستینا برند است. فیلمنامه را اما تامپسون، بازیگر نقش اصلی نوشته است. این فیلم یک بازتفسیر مدرن از داستان «مری پاپینز» است؛ پرستار جادویی که به قهرمانان و تماشاگران درسهای مهم زندگی میدهد. یک ترفند جالب در فیلم استفاده شده: هرچه بچهها بیشتر به ماتیلدا علاقه پیدا میکنند، او در نظرشان زیباتر میشود. در ابتدا، اما تامپسون با گریمی زمخت، پر از زگیلهای پرمو و دندانهای بیرونزده ظاهر میشود، اما تا پایان فیلم، چهره واقعی خودش را نشان میدهد.
زاتورا (۲۰۰۵) – بازی خطرناکی که واقعی میشود

این فیلم ماجراجویی علمی-تخیلی به کارگردانی جان فاورو، داستان دو برادر به نامهای والتر (جاش هاچرسون) و دنی (جونا بوبو) را روایت میکند که یک بازی رومیزی قدیمی به نام زاتورا را در زیرزمین خانه پیدا میکنند. با شروع بازی، خانه آنها به سفینهای فضایی تبدیل شده و به کهکشانی دور پرتاب میشود. هر حرکت روی صفحهبازی، فاجعهای جدید در دنیای واقعی ایجاد میکند، از حمله رباتهای غولپیکر گرفته تا برخورد با سیارکها. آنها باید با کمک فضانوردی مرموز (با بازی داکس شپرد)، قبل از اتمام بازی راهی برای بازگشت به خانه پیدا کنند، وگرنه برای همیشه در فضا سرگردان خواهند شد.
زاتورا با ترکیب منحصر به فرد ماجراجویی خانوادگی و علمی-تخیلی، نسخهای فضایی از مفهوم جومانجی را ارائه میدهد. طراحی عملی جلوههای ویژه (بدون اتکا به CGI زیاد)، بازی طبیعی کودکان و لحن متعادل فیلم که هم هیجان دارد و هم طنز، آن را از بسیاری آثار مشابه متمایز میکند. در پس این ماجراجویی پرهیجان، روایت ظریفی از رشد شخصیتی و اهمیت همکاری خانوادگی نهفته است که بدون شعارزدگی به مخاطب منتقل میشود. این فیلم اثری است که هم کودکان را میخنداند، هم به فکر فرو میبرد و هم رویای سفر به فضا را در ذهن بیننده زنده میکند.
کلامپایانی
این فیلمها چیزی فراتر از سرگرمیهای گذرا هستند، آنها آینهای از شگفتیها و اضطرابهای دنیای کودکی را پیش روی ما میگذارند. در بهترین حالت خود، سینمای کودک نه فقط با مخاطب سخن میگوید، بلکه با آن بخش از وجود همه ما که هنوز میتواند شگفتزده شود، حرف میزند. از طنز گرم و انسانی «پدینگتون» تا تمثیلهای تاریک و پیچیده «جایی که هیولاها هستند»، این آثار با جسارتی قابل تحسین از سادهانگاری پرهیز میکنند.
آنها به یادمان میآورند که کودکی سرزمینی امن و بیدغدغه نیست، بلکه نخستین میدان نبرد انسان با زندگی است، جایی که تخیل هم سلاح است هم پناهگاه. «هوگو» با عشق به سینما و «پلی به ترابیتا» با صداقت دردناکش نشان میدهند که داستانهای کودکانه در عمیقترین سطح خود، درباره مقاومت روح انسان هستند. این فیلمها به ما یادآوری میکنند که در پشت هر ماجراجویی رنگارنگ، حقیقتی انسانی نهفته است. ترسها، آرزوها و آن لحظههای گذار که برای همیشه در خاطر میمانند.
در نهایت، قدرت واقعی این آثار در این است که بدون افتادن به دام شعارزدگی یا سانتیمانتالیسم، ساده اما عمیق با مخاطب ارتباط برقرار میکنند. آنها ثابت میکنند که سینمای کودک در اوج هنری خود، نه یک ژانر که یک حالوهوای بیزمان است، زبانی جهانی که هم کودک درون و هم بزرگسال اندیشمند را مخاطب قرار میدهد.
source