Wp Header Logo 947.png

کلاسیک‌های طلایی و فیلم‌های محبوب کمتر شناخته‌شده‌ای که پادشاه پیچش‌های داستانی در تولد ۵۵ سالگی خود تحسین می‌کند. در ادامه با معرفی گزیده‌فیلم‌های محبوب ام. نایت شیامالان: از پدرخوانده تا بانوی آب! همراه گیمفا باشید.

به مناسبت ۵۵‌سالگی ام. نایت شیامالان، کارگردانی که برخی عاشقش هستند و برخی دیگر از او متنفرند، فهرستی از فیلم‌هایی را گردآوری کرده‌ایم که او عاشقانه دوست دارد و به همه توصیه می‌کند ببینند. این فهرست ترکیبی متنوع دارد: از کلاسیک‌های شناخته‌شده تا گزینه‌های کمتر آشنا و حتی یکی از فیلم‌های خود شیامالان که به نظر می‌رسد فقط خودش از آن خوشش می‌آید. این فهرست را نه بر اساس ترتیب زمانی، بلکه بر اساس میزان علاقه‌ی شیامالان مرتب کرده‌ایم.

پدرخوانده (۱۹۷۲)

توصیه‌های سینمایی امنایت شیامالان در تولد ۵۵ سالگی

در انتخاب بهترین فیلم تمام دوران، ام. نایت شیامالان آن‌هایی را که انتظار گزینه‌ای عجیب و غریب از او داشتند، ناامید کرد و در عوض، حماسه‌ی گانگستری فرانسیس فورد کاپولا، «پدرخوانده»، را بر صدر نشاند. جالب این‌که استیون اسپیلبرگ هم اخیراً این فیلم را بزرگ‌ترین اثر سینمایی آمریکایی تمام‌اعصار نامیده است. شیامالان نیز گفته که در «پدرخوانده» هیچ‌چیز تصنعی وجود ندارد و داستان خارق‌العاده‌اش به‌طور ارگانیک در DNA فیلم تنیده شده، فیلمی که به گفته‌ی او «توسط یک چهره‌ی کالت برای فیلم‌سازان نسل‌های بعد ساخته شده است». از نظر او، این فیلم از آغاز تا پایان بی‌نقص است، به‌ویژه از نظر لحن و فضاسازی.

شیامالان چند بار با فرانسیس فورد کاپولا ملاقات کرده و می‌گوید اگر زودتر به دنیا آمده بود، حتماً به حلقه‌ی نزدیکان او (که به آن «آشرام» یا محل‌تجمع خردمندان می‌گوید) می‌پیوست. با این حال، او نقش همکاری خلاقانه‌ی کاپولا با ماریو پوزو، نویسنده‌ی رمان و فیلمنامه‌نویس، را هم نادیده نمی‌گیرد. دیوارهای دفتر کار شیامالان هم با پوسترهای فیلم‌هایی پوشیده شده که او آن‌ها را «تثلیث مقدس» سینما می‌نامد: علاوه بر «پدرخوانده»، «جن‌گیر» و «آرواره‌ها» نیز الهام‌بخش او هستند. هر سه این فیلم‌ها اقتباسی هستند و در دهه‌ی ۱۹۷۰ ساخته شده‌اند، دورانی که شیامالان آن را برتر از هر دوره‌ی دیگری در تاریخ سینما می‌داند.

ایندیانا جونز و مهاجمان صندوق گمشده (۱۹۸۱)

توصیه‌های سینمایی امنایت شیامالان در تولد ۵۵ سالگی

بعضی شاهکارها هستند که منتقدان همگی آن‌ها را تحسین می‌کنند، و بعضی فیلم‌ها هستند که برای هرکسی به شکلی منحصربه‌فرد می‌درخشند. فیلمی که شیامالان به عنوان یکی از این گوهرهای شخصی انتخاب کرده، البته خودش یک شاهکار است، اما او تفاوتی را در این‌جا می‌بیند: «وقتی کلمه‌ی «محبوب» را به کار می‌بری، حس گناهِ لذت‌بردن هم در آن هست؛ چیزی که تو را به لبخند می‌اندازد و بخشی از شخصیت توست. برای من، چنین فیلمی ایندیانا جونز و مهاجمان صندوق گمشده است.»

این فیلم، اولین قسمت از فرانچایز مشترک استیون اسپیلبرگ و جورج لوکاس، همان چیزی بود که شیامالان را متقاعد کرد تا قدم در مسیر پرپیچ‌وخم کارگردانی بگذارد. او از ۱۰-۱۱ سالگی فیلم‌های آماتور می‌ساخت، اما وقتی ۱۲ ساله شد، دوستی او را به تماشای «ایندیانا جونز» کشاند. ابتدا شیامالان نوجوان کمی مقاومت کرد: او تصور روشنی از باستان‌شناسی نداشت و علاوه بر آن، به خاطر فروش بالای بلیت‌ها، مجبور شد در قسمتی از سالن بنشیند که دوستش در طرف دیگر بود. اما زوج سال‌خورده‌ای که کنار او نشسته بودند، آن‌قدر مهربان بودند که به «پسر بچه‌ی هندی» پاپکورن تعارف کردند. و تا پایان فیلم، شیامالان داشت فکش از تعجب از زمین جمع می‌کرد: او تازه یک تجربه‌ی سینمایی شگفت‌انگیز را پشت سر گذاشته بود.

شیامالان می‌گوید: «نمی‌دانم اسپیلبرگ چه جادویی در آستین داشت، اما مرا مبهوت کرد. با خودم گفتم: ‹من باید با این کار زندگی‌ام را بگذرانم.›» وقتی «حس ششم» اکران شد، شیامالان حتی با اسپیلبرگ ملاقات کرد تا درباره‌ی یک فیلمنامه‌ی احتمالی برای چهارمین قسمت «ایندیانا جونز» صحبت کنند. به گفته‌ی او، این گفت‌وگو بیشتر تبادل ایده بود و او هنوز هم پیش‌نویس‌هایش را در دفترچه‌ها نگه داشته است. به نظر می‌رسد بخشی از این ایده‌ها به «قلمروی جمجمه‌ی بلورین» نوشته‌ی دیوید کپ راه یافته باشند، اما در نهایت طرح شیامالان عملی نشد: او نتوانست اسپیلبرگ، لوکاس و هریسون فورد را (که به صورت جداگانه با هرکدام صحبت می‌کرد) متقاعد کند. در نهایت، او از پروژه خارج شد و به جای آن «نشانه‌ها» را با مل گیبسون ساخت.

ربکا (۱۹۴۰)

توصیه‌های سینمایی امنایت شیامالان در تولد ۵۵ سالگی

علاقه‌ی شیامالان به تعلیق و پایان‌های غیرمنتظره، ریشه در آثار آلفرد هیچکاک دارد که به هر دوی این‌ها مشهور بود (مثلاً «روانی» یا «سرگیجه»). پس جای تعجب نیست که در میان فیلم‌های محبوب او، یک اثر هیچکاک هم حضور دارد. هرچند شاید نه آن‌قدر که انتظار دارید. نه از «پنجره‌ی پُشتی» خبری هست و نه «شمال از شمال غربی»: شیامالان به‌ویژه «ربکا» را برجسته می‌کند که آن هم بر اساس رمانی به همین نام از دافنه دو موریه ساخته شده و اولین فیلم هیچکاک در هالیوود بود. داستان درباره‌ی دختر یتیمی است که با یک اشراف‌زاده ازدواج می‌کند و به عمارت او نقل مکان می‌کند، جایی که یادبودهای همسر مرحوم شوهرش (ربکا) او را آزار می‌دهد.

شیامالان به ترکیب ژانری غیرمعمول این فیلم که در بسیاری از آثار خودش هم دیده می‌شود، اشاره می‌کند: «مطمئن نیستم این فیلم در کدام ژانر قرار می‌گیرد، و دقیقاً به همین دلیل دوستش دارم. آیا ترسناک است؟ نه خیلی. درام است؟ قطعاً. عاشقانه است؟ البته. و این عالی است، چون همه‌چیز آن‌قدر ظریف کار شده که من عاشق شخصیت‌ها شدم و اجرای بازیگران (لارنس اولیویه و جوآن فونتین) هم فوق‌العاده بود. این یک گنج کوچک است که نمی‌توان آن را کپی کرد.»

در دهه‌ی ۲۰۲۰، زمانی که فرانچسکا گریگورینی، فیلم‌ساز ایتالیایی، شیامالان را به دلیل دزدی ایده‌های اصلی فیلمش «امانوئل و حقیقت ماهی‌ها» برای سریال «خانه‌ای با خدمه» مورد پیگرد قانونی قرار داد، او این ادعاها را به شدت رد کرد. در پاسخ به اتهام سرقت صحنه‌ای که در آن پرستار بیهوش می‌شود، او به آثار هیچکاک، «ربکا» و «بدنام» اشاره کرد و پافشاری داشت که چنین صحنه‌ای آن‌قدر اصالت ندارد که کسی بتواند ادعای مالکیتش را بکند. در نهایت، شیامالان از تمام اتهامات تبرئه شد.

آنجا بودن (۱۹۷۹)

being there شیامالان

این هم یک اقتباس دیگر، این بار از هال اشبی، چهره‌ی سرشناس موج نوی هالیوود که فیلم‌های کالت مانند «هارولد و مود» و «آخرین مأموریت» را ساخته و تنها اسکارش را برای تدوین «در نیمه‌شب» نورمن جویسون دریافت کرد. «آنجا بودن» بر اساس رمانی از یرژی کوزینسکی، یک درامِ طنز درخشان (و متأسفانه فراموش‌شده) درباره‌ی یک باغبان (با بازی پیتر سلرز) است که به‌طور تصادفی به حلقه‌های بالای جامعه‌ی آمریکا راه می‌یابد و به عنوان یک پیامبر شناخته می‌شود، در حالی که خودش فردی بی‌سواد، فقیر و کاملاً ناآگاه از سیاست جهانی است.

مانند «ربکا»، چیزی که شیامالان را مجذوب این فیلم کرد، ترکیب ژانری غیرمعمول آن بود: «این فیلم کمدی است؟ درام محض است؟ فانتزی؟ نمی‌دانم، اما فوق‌العاده است. یکی از پایان‌بندی‌های موردعلاقه‌ی من را دارد، وقتی شخصیت روی آب راه می‌رود، من از تعجب شاخ درآوردم! ما به او می‌خندیدیم، او را احمق و ناقص می‌دانستیم… اما همه‌چیز، از جمله افرادی که دنبالش می‌کردند و آینده‌ای که ممکن بود در انتظارش باشد، با تغییر زاویه‌ی دید معنا پیدا کرد. این فیلم جسورانه که کلیشه‌های ژانری را می‌شکند، برای همیشه نماد اصالت برای من خواهد ماند.»

صحنه‌ی پایانی «آنجا بودن» در واقع نوعی پیچش داستانی است که به سایر استعاره‌های مذهبی فیلم معنا می‌بخشد. به همین دلیل، شیامالان که عاشق سمبولیسم است، نمی‌توانست از آن عبور کند. یکی دیگر از طرفداران پروپاقرص این فیلم، دیوید فینچر بود که در نوجوانی، به عنوان یک عاشق سینما حدود ۱۷۵ بار آن را دیده بود.

خام (۲۰۱۶)

being there

در سال ۲۰۲۱، ژولیا دوکورنو با «تیتان» که ناگهان نخل طلای کن را برد، جشنواره را به هیجان آورد. در سال ۲۰۲۵ هم او «آلفا» را منتشر کرد، یک تمثیل آخرالزمانی جذاب. اما پیش از آن‌ها، فیلم ترسناک «خام» سر و صدای زیادی به پا کرده بود، داستان یک گیاهخوار که هوس گوشت او را رها نمی‌کند. نمایندگان یونیورسال یک نسخه از فیلم را قبل از اکران عمومی برای شیامالان فرستادند و مطمئن بودند که او آن را دوست خواهد داشت. و حق با آن‌ها بود: او این فیلم را «قوی، ناراحت‌کننده، تابوشکن، و جسورانه هم در فرم و هم در نگاهش به آدم‌خواری» نامید.

«من آن را دیدم و عاشقش شدم! شیامالان اعتراف می‌کند؛ بعداً برای تبلیغ یکی از فیلم‌هایم به فرانسه رفتم. به ژولیا زنگ زدم و گفتم: ‹بیا به پرمیر، باید باهم حرف بزنیم.› او آمد و بسیار دوست‌داشتنی بود. رفتم سر اصل مطلب: ‹ببین، می‌خواهم یک سریال بسازم. دوست داری یک اپیزود از آن را کارگردانی کنی؟› او باز هم مهربان بود، اما اول گفت نه. گفت که می‌خواهد روی پروژه‌ی خودش کار کند. سال بعد دوباره سراغش رفتم و التماس کردم: ‹لطفاً، چند اپیزود را کارگردانی کن، خواهش می‌کنم!› و بالاخره قبول کرد.» حرف او درباره‌ی «خانه‌ای با خدمه» بود، دوکورنو دو اپیزود اول از فصل دوم را کارگردانی کرد. وقتی فیلمبرداری تمام شد، شیامالان عکسی از خودش با ژولیا و مدیر فیلمبرداری، مایک گیولاکیس، در شبکه‌های اجتماعی منتشر کرد و نوشت: «ژولیا دوکورنو آن را کشت!»

بانوی در آب (۲۰۰۶)

شیامالان و بانوی در آب

برای دسر، به سراغ فیلمی از ام.نایت شیامالان می‌رویم که به نظر می‌رسد هیچ‌کس جز خودش آن را تحمل نمی‌کند. در «بانوی در آب»، او برایس دالاس هاوارد را به یک پری دریایی تبدیل کرد که به دنبال نویسنده‌ای می‌گردد تا کتابش بشریت را نجات دهد (و این نویسنده کسی نبود جز خود شیامالان). در این میان، او با دیزنی به مشکل خورد و به وارنر برادرز پیوست، و فیلمش در صدر فهرست بدترین و ضررده‌ترین فیلم‌های سال قرار گرفت. طنز تلخ ماجرا این‌جاست که به نظر شیامالان، مخاطبان «بانوی در آب» را به همان دلیلی نپذیرفتند که او عاشق فیلم‌های قبلی این فهرست شده بود: ترکیب غیرمعمول ژانرها.

شیامالان می‌گوید: «بانوی در آب» بالاترین امتیاز تماشاگران را در میان تمام کارهایم گرفت، اما فروشش غیرممکن بود چون در هیچ ژانری نمی‌گنجید. آیا برای بچه‌هاست یا بزرگسالان؟ ترسناک است یا خنده‌دار؟ اصلاً چه چیزی هست؟ شیامالان افسوس می‌خورد، اما در عین حال تأکید کرد که این فیلم‌سازی برای او به عنوان یک هنرمند «بهترین اثر موردعلاقه‌ی زندگی‌ام» بود.

کار او روی «بانوی در آب» حتی برای آیندگان ماندگار شد: مایکل بمبرگر، روزنامه‌نگار، در تمام مراحل تولید همراه شیامالان بود و تجربیاتش را در کتابی به نام «مردی که صداها را می‌شنید، یا چگونه ام. نایت شیامالان برای یک افسانه شغلش را به خطر انداخت» جمع‌آوری کرد. به قول پروفسور مک‌گوناگال، شجاعت زیادی می‌خواهد که فیلم‌های شیامالان را دوست داشته باشی. اما شجاعتِ حتی بیشتری می‌خواهد که فیلم‌های بد او را دوست داشته باشی.

و در پایان…

شیامالان، این قصه‌گوی پیچش‌های سینمایی، بار دیگر ثابت کرده که سلیقه‌اش به اندازه‌ی فیلم‌سازی‌اش غیرقابل‌پیش‌بینی است. از قله‌های بی‌چون‌ و چرای سینما مثل «پدرخوانده» گرفته تا گوهرهای مهجوری مثل «آنجا بودن»، فهرست پیش‌رو نه‌تنها پنجره‌ای است به ذهن خلاق او، بلکه یادآوری ظریف است از این حقیقت که سینمای بزرگ همیشه در ژانر نمی‌گنجد، گاهی در همان حاشیه‌های خاک‌خورده‌ی تاریخ سینماست که شاهکارها خودنمایی می‌کنند. و البته، چه شیامالانی باشی که عاشق «بانوی در آب» خودت نباشی؟ این انتخابِ جسورانه‌ی پایانی، مانند بسیاری از فیلم‌هایش، یا تو را به تحسین وادار می‌کند یا به سرگشتگی. اما به‌یاد داشته باشید: در دنیای شیامالان، حتی شکست‌ها هم با شکوه‌اند.

source

einiat.ir

توسط einiat.ir

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *